من رشته ی دانشگاهیم مدیریت بازرگانی هست...اون زمان که دانشجوبودم حدودا۱۳سال پیش،،مثل الان حداقل توشهرکوچیک مااینترنت نبود،براهرکارکوچیکی بایدمیرفتیم کافی نت،،یه روزیه کاری داشتم رفتم انجام بدم،پشت باجه یه اقای خیلی جدی نشسته بود،کارموگفتم بهش،،گفت رشتت چیه؟گفتم پیام بازرگانی..خودم حس میکردم مرده چشاش چهارتاشد ولی نمیدونستم چرا..بعدتوراه یهومثل جرقه ازذهنم گذشت که حین گفتن رشته گل کاشتم...یبارم توهمون کافی نت عقب عقب رفتم که بشینم روصندلی..نگویه بخاری کوچیک کنارصندلی بود..خدانظرکردننشستم روبخاری شرفموبه بادبدم
خدا خفت نکنه 🤣🤣🤣
منم خدای سوتیم... همین دیشب رفتم یه جعبه شیرینی بخرم شیرینی ها رو وزن کرد گفت پولش انقدر شد فیش و ببرید اون سمت باجه روبرویی پرداخت کنید... منم رفتم همونجا کارت بانکی و فیش و گذاشتم تو جیبم؛ جعبه شیرینی رو گذاشتم جلوی فروشنده گفتم بفرمایید😶
بنده خدا هنگ کرد بعد از اینکه یه نگاه عاقل اندر سفی بهم انداخت یادم اومد که باید جعبه شیرینی و بردارم بجاش فیش و کارت بانکی و بذارم رو میز🥸🥸
میشه نفر ۱۴ صلوات برام بفرستید دلم شکسته!❤️🩹هرکس فرستاد لایک کنه فقط
چند وقت پیش رفتیم سوپری محل چندتا وسیله خریدیم، آقاهه کارت کشید ، داد دستم ، دوباره داشتم کارت رو می دادم بکشه، گفت خانم کارت کشیدم ،انقد خجالت کشیدم، البته این جور مواقع من فکرم مشغوله
توی گروه ادبی که همه شاعر و نویسنده‌ن و همه هم اقلا ده سال از من بزرگترن یه استیکر فرستادم ازینا که متن دارن و متحرکن.
بعد چند ساعت رفتم یچیزی رو توی گروه نگاه کنم دیدم متن استیکره اینه: ک... ننتون😂🤣🥲🥰
نگران نباش پیش میاد
خانم های عزیز پست آخر من هم ببینید
ممنون از توجهتون
لطفاً امضاااااااممم 🥹 ♥️
