بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نه عزیزم قسمت های قبلش و دقت نکردی بهش میگفتن رحیم
کجا ؟ اصلا همچین نبود رهی اسمشه
ولی ایناییکه همیشه دست و پاهاشون یخه،،،خیلی بیشتر از بقیه گناه دارن😓😓چون خیلی بیشتر ازبقیه فکرمیکنن و همین باعث میشه بیشتر تمرکزقلب روی پمپاژ خون ب سمت مغزباشه.این آدما،آدمایین ک یک رنج بزرگی رو تحمل کردن و یک غصه ی بزرگ و یک زخم ناحق تو دلشون هست...💔💔
میشه یکیتون این هفت قسمتو اسپویل کنه میخوام از این به بعد ببینم
خیلی طولانیه...اول فیلم ی پسر جوونی نشون میده ک مشخصه خیلی با سواده داخل ی روستای دور افتادس.بعدش اون منطقه بمب بارون میشه پسره میمیره زنش ترکش میخوره ی نوزادم داره که همین رهی هست.زنه با رهی راه میوفتن تهران با اون زخمش که مثل اینکه زنه میخواست بچه رو تحویل بهادری ها بده.در اصل رهی نوه بهادری ها هست.که نمیدونم چی میشه مادر رهی میره در خونه پدر خونده رهی همونجا میمیره و امیر آقایی و الهام حمیدی رهی بزرگ میکنن...امیر آقایی هم برادر ناتنی اقدس الملوک هست...اینجا یکم هنوز مبهم هست ولی در آینده مشخص میشه ک مادر رهی ک اومد تهران چ ب سرش اومد.امیر آقایی میمیره تو زندون و زنش هم میره روسیه رهی وسط راه میفهمه ک بچه واقعی اینا نیست فرار میکنه بره پیش اقدس الملوک.تا زنده بود اقدس همه چی خوب بود ولی وقتی مرد همه ریختن سر رهی تا ارثشو بالا بکشن.
بزرگ میشه پیش اون کاشیکاره که تو حیاط بهادریا داشت کارمیکرد،دنبال سیاست هست همش.ازدواج میکنه با شبنم قلی خانی،ولی به نظر طلاق میگیره ازش سر همین کارای سیاسیش،ولی لکنت تا آخر باهاش میمونه