شوهردوستم
پدرش جلوی چشمش ترورمیکنن، بعدانقلاب
بعدمادرش میره ازدواج میکنه
مادربه خانواده شوهرش نگفته بوده قبلا ازدواج کرده
پسرش میگذاره پیش برادرشوهراش
پسره ۵سالش بوده
۱۱ساله میشه میره پیش مادر، میگه شوهرخانم اینقدرمیترسوندش اذیت میکرده که پسره بره، یباردستهاش بسته بوده به طناب پشت ماشین طناب وصل کرده، این میکشیده میکفته برکرد، پیش عموهات
مادر هم نگاه میکرده