زندگیم داره بهم میخوره تورخدا بیاین

برعکس عموهای بچه من انقدر بی محبتو بیشعورن تاحالا یبار نشده یه زنگ بزنن حالشو بپرسن 

خیلی گیر نده بیشتر گیر بدی بیشتر اذیتت میکنن 

بیشتر پسرشو میاره میندازه گردنتون

بعد اروم اروم ب شوهرت بگو اگه تو خونه ما یا دست تو ی چیزی بشه ب بچه برادرت همین زنش میاد چوب تو کو.ن میکنه مواظب باش 

بعد بگو ما تازه ازدواج‌کردیم به جای بودن با من چرا اون 

ولی اگه دوست داری با اون باشی باشع برو وقت بگذرون بعد سکوت کن هر چی گفت هچی نگو از فرداام کم محل بده ب شوهرت یکم کم کن بعد بگو من ناراحت میشم اولویتت من نیسم اگع دیدی اینجورم جواب نگرفتی توام همراه با اون با اون پسر وقت بگذرون فک کن بچه ی خودتع یا برادرتع یا غیره اینجوری هم شما باهمین همم تو لذت میبری بعدشم تو نباید برای چسبیدن ب شوهرت مشتاق باشی اون باید مشتاق باشه پس برای اینکع اون بخاطر گریه دست تورو ول کردع اهمیت نده یکم بی محلی کن اون بچسبه بهت

درک نمیکنم فکر میکنم زیادی حساسی .استرسی ک داری باعث میشه باردار نشی

سعی کن دل گنده باشی ب روحت وسعت بده 

همین اضطراب و نگرانی ک داری باعث میشه بارداریت نگیره 

تو چیکار داری ب شوهرت ، کاری از دستت برمیاد؟ قرار نی شش دنگ همسرت متوجه خودت باشه 

یچه زیر دوساله،شیرینه برا عموش 

انقدد حسود نباش تروخدا بذار خدا ب دلت نگاه کنه

بوی خوبی نمیاد.  

بستگی ب طرفت داره سعی کن دورش کنی

شایدم بچه خودتون بیادفرق کنه ولی منی ک پدرم با برادرزادش همین طوربود و الانم ک همه نزدیک ۴۰هستیم هنوز بابام اونوبیشترازماقبول داره وحس میکنم دوست داره بااینکه خیلی جاهاب بابام ضررزدن

من اینجور مواقع که برای خیلیا پیش میاد همیشه میگم اون بچه گناهی نداره خانوادش هستن که نباید اجازه بدن از حد بیشتر بشه این رفت و آمدا 

منم با بچه ی خواهر شوهرم و جاریم این مشکل رو داشتم که تا حدود زیادی رفع شد 

بگذاره از بس جیگر منم خیلی دوسش دارم  الکی

باورکن جاریت کم کم باورش بشه تو بااین موضوع مشکلی نداری دیگه نمیذاره زیاد بچه ش بیاد سمتتون

اسی من شرایط تو رو داشتم پسر برادرشوهرم اولین نوه بود و جاریم هم زیاد باهام خوب نبود شوهرم خیلی به بچه توجه میکرد انقدر براش اسباب بازی و خوراکی میخرید که مادرشوهرم هم دعواش میکرد اون بچه هم انقدر به شوهرم وابسته بود که هرجا میرفتیم بغل شوهرم بود میترسیدم وقت عروسیمون هم بغل شوهرم باشه که خداروشکر کنترلش کردن

فکر کن حتی کشوهای خونه ام رو بهم میریخت و من جرات نداشتم چیزی بگم مادرش هم که شعور نداشت

اما من چیزی نمیگفتم که شوهرم حساس نشه بهش حق میدادم بچه خیلی دوست داشت و داره 

اما همه اینا تا زمانی بود که پسر خودم دنیا اومد و بعدش دوست داشتن پسر برادرش عادی شد و همش شد بچه های خودم

مث فیلم های ترکیه فکر بد کردم 

نکنه بچه از شوهرته   

البته شوخی کردما ب دل نگیر اسی

واقعا افراط و تفریط در هرچیزی خیلییییی بده هر چیزی حدی داره به شوهرت بگو در یه حدی با اون بچه باش که زندگی من و تو بهم نخوره 

تو الان نابود شدی با اون چهار خطش هنو داغی نمیفهمی😂😂😂😂😂😂

وااای خدایا مردا چقد گنده گوزن😂😂😂😂😂

تاپیکهای قبلی خوندم گفتی شوهرم‌عاشق فیلم و فوتباله

وقتی اومد خونه توام ی میز بچین هر چند دوست نداشته باشی اما بشین کنارش فیلم ببینید فوتبال ببینید

فیلم دانلود کن با هم ببینید شاید سرگرم بشه

اما از تاپیکهای قبلت فهمیدم جاریتم کرم داره و میخاد اذیتت کنه

اگر بقیه بهم‌حمله نکنن،ی دعای محبتی بین خودت و شوهرت بگیر

خودم از خنده مردم این پیش پا افتاده ترین چیزیه ک یه برنامه نویس یاد میگیره😂😂😂😂شانسشو ببین بدبخت اومد برا کی شاخ و شونه کشید😂😂😂

اصلا نشون نده ک حساسی بیخیال نگاه کن حامله شدی بچت ب دنیا اومد اولویت تغییر می‌کنه