ن عزیزم منم مث ایشون بودم.اگرم چیزی میگفتم متهم میشدم ب اینکه بدش مباد مهمون میره خونه ش
۱۶.۱۷سال اینکارو کردن با من بخصوص ۱۲سال آخر
هروز ب بهانه دکتر اینجا بودن
بعد میرفتی سمت اونا ،یکی تعارف نمیکرد بری خونه ش.خواهرش هر ماه یا ۴۰روز یکبار دو هفته تا ۱۵روز خونه من میموند ۴نفر بودن .من تو گرما تابستون نمیتونستم ی لباس راحت بپوشم .بچه کوچیک داشتم خیلی اذیت میکردن منم اصلا چن سال نرفتم شهرستان. تا اینکه بعد ۷سال ۳ بار ب فاصله ۷.۸ماه تا ۱سال رفتم واسه مراسم ختم و عروسی دیدم شوهرش مارو دید روشو برگردوند رفت خونه ش،حتی سلام علیک هم نکرد ،بعد همچنان میومد خونه من منم بار آخر تحویلش نگرفتم،باز اومد تا اینکه ی اختلافی بین خودشون پیش اومد بار آخر ک اومدن شوهرم خونه نموند مارو هم برد اومدن پشت در موندن ،فعلا ک دیکه نیومدن ولی خیلی پرروتر ازین حرفای خودش اینجا خونه داره نمیرفت خونش،میومد سراغ من بدبخت ،برادرزاده شم مدام تو سر من بود منم ی بار ک رفتم شهرستان دعوتم کرد نرفتم ب خانواده شم گفتم این آدم پیامای ناجور بمن داده من دیگه نمیخام باهاش رفت و آمد کنم بهش بگید ،۱۱ساله باهاش سر کارایی ک کرد حرف نمیزنم خونه ش نمیرفتم ولی با کمال پررویی جم میشدن با همون خواهر شوهرم میومدن خونه من که هیچ طلکارم بودن،اگر خدا بخاد انگار فهمیده ک نباید بیاد بعد اینهمه عذابی ک بمن داد .الان نمیان دیگه .نمیشه که من فقط سرویس بدم بقیه بی محلی کنن بهم تازه برن پشت سرم حرفم بزنن که غذاش فلان بود رفتارش بهمان بود.ما اونوری میریم ی نفر تعارف بهمون نمیکنه ولی همش باید سرویس بدیم.خود شوهرمم طرفدارشون بود و من نمیتونستم اعتراض کنم.