....، چون توشون بی ظرفیت پیدا میشه
میخوام این تجربه مو بهتون بگم، تا درس بشه،
روز تاسوعا، سر ظهر، (بیرون کار داشتم) دیگه گفتم راه کمه ، اسنپ نگیرم و با ماشین های خیابون برم خونه، یکمم صبر کردم ، خیابونم مردم در رفت و آمد بودن، دیگه یه ماشین نگه داشت ،
راننده گفت تا مقصد مسافر نیست بره گفتم عیبی نداره تا یکم نزدیکش اگه میشه ببره که قبول کرد
و منم چون دم دست تر بود و مسیر کوتاه جلو نشستم، به خاطر این روز چادر سر کرده بودم و همین که نشستم شروع کرد به صحبت که بفرمایید نذری بستنی که از همون خیابون که پخش میکردن گرفته بود، میانسال هم بود، منم به خاطر ادب اجتماعی تشکر کردم گفتم ممنون آره اینجا داشتن نذری پخش میکردن، گفت از همین جا گرفتم، خونه نذری زیاد میارن و فلان و منم متقابلا به خاطر رفتار اجتماعیم با احترام جوابش رو میدادم و تشکر کردم که سلامت باشین قبول باشه فلان... ، همینطوری مستقیم جلو رو هم نگاه میکردم و حرف میزدم، ولی کلا لحن عادی من با مهربونی و لبخند هست خیلی مواقع، بعد گفت خانم معلم هستین گفتم نه، گفت دلی به دلم اومد خانم معلم هستین؟ گفتم نه واقعا نیستم، گفت مهربون به نظر میاید، منم گفتم لطف دارید، گفت مهربون هستین؟ گفتم انشالله که باشم ، بعد گفت تا مقصد میبرمت ، منم گفتم عیبی نداره کرایه همون اسنپ رو بهتون میدم و دیگه بند کرد که ازت کرایه نمیخوام ... ، گفت من مجردم راست یا دروغ، مجردین؟ خدا ببخشه برای اینکه دیگه دهنشو ببنده به فکرم رسید گفتم نامزد دارم (مجردم)، گفت حیف نامزد داری مگه نه قبل اینکه برسیم تو خیابون میچرخوندمت !!! یکی باشه حرف بزنه آدم.... خوش به حال نامزدت !! .... دیدم سیم پیچی مغزم دیگه داره قاطی میکنه ، قبل اینکه به بزرگراه برسیم، همچنان محترمانه گفتم فلان فروشگاه من کار دارم پیاده میشم، اونم گفت کاری نداشته باش بشین میرسونمت ، خانم معلم ! یه همچین حرفایی، (انگار حس کرد میخوام جلوتر پیاده بشم به عمد)، دیگه قاطی کردم، لحنم رو خیلی قاطع و محکم کردم گفتم کنار نگه دار، شوکه شد گفت چرا، یه بار دیگه محکم گفتم ، گفتم نگه دار، و نگه داشت و شیشه ماشین هم کامل پایین بود و مردم تو خیابون در رفت و آمد بودن، پیاده شدم اومدم کرایه رو دربیارم، گاز داد رفت،خلاصه اسنپ گرفتم همون جا و رسیدم خونه
و این برام تجربه شد به هیچ جنس مذکری زیاد رو نشون ندم به خاطر اجتماعی بودن، چون ظرفیت ندارن خیلیاشون