خیلی تنهام یک سال ازدواج کردم واومدیم تهران ،خانواده خودم شهرستانن ،اونجاهمیشه میرفتیم بیرون،خرزدتفریح ... ولی اینجا خیلی تنهام شوهرم ازصبح میره سرکارتاشب
منم کل روز توخونه تنهام ن جایی میتونم برم ن کاری دارم ن باشگاهی ن تفریحی هیچی،کارم شده فکروخیال وخوردن چندوقته انگشت های دست و پام بی حس میشه میدونم اعصابمه ولی کاری ازدستم برنمیاد،شوهرم نمیزاره برم باشگاه یا کلاسی ک سرگرم بشم میگه دوست ندارم بری.منم هرروز افسرده تر و غمگین ترمیشم دلم میخوادبمیرم .کاش مردا ی کم انشاف و درک داشتن کاش میفهمیدن ی آدم شب وروز توخونه تنهاباشه چ حسی داره 😭😭😭