بهارجون
تو دهه ۸۰ زن عموم تو تصادف فوت شد بعد یکسال خواهرش با عموم ازدواج کرد اون روز لب هیچکس نمیخندید حتی عروس دوماد
اونایی که راضی بودن و اینجور میخواستن اونروز ترس و دودلی داشتن
اونایی هم که مخالف بودن حس دلسوزی به عروس
خلاصه اونروز همه انگار دو دل بودن اصلا شبیه عقدکنون عاذی نبود همه مات مبهوت بودن
اما وقتی رفتن سر زندگیشون همه چی عالی خیلی خوب با هم کنار اومدن و بعد گذشت اینهمه سال عمیقا عاشق هم هستن
و خوشبختیشون به همه ثابت شد عشق بینشون شکل گرفته چه عشقی
بچه دار هم شدن اسم خواهرشو رو بچه گذاشت
زن عموم خیلی از زندگیش راضیه