2777
2789
عنوان

بياين بگين چي تو فكرتونه؟

| مشاهده متن کامل بحث + 934 بازدید | 80 پست
عزیزم سوالای خیلی قشنگی کردی و خیلی جواب مفصلی داره ولی خودتو زیاد درگیر خلقت و این چیزا کنی مخت تاب ...

كوچيك ميبينيم و سطحي به خاطر همين صفتمون آشفته حاليم چون عظمت وجوديمون رو درك نميكنيم و احساس خلا ميكنيم

خدايا تو آني تواني تپاني جهاني تهه استكاني!!

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

منم حال خودتو دارم بي وزني برابر با حال بد كه روزگار و معني اونو برام مبهم ميكنه من خيلي فكرم اين رو ...

منم دقیقا هم خودمو هم راهمو گم کردم ودیگه نمیدونم چی میخوام از زندگی انقدر که دعاکردم ونشد

۶ساله منتظرم بی بی چک دوخط ببینم بایه شکم قلمبه میشه برام دعاکنید منم مادربشم ☺ 

یه نظر کلی برای بهتر شدن حالمون درباره حرف و حدیث و نامهربونی دیگران، اینکه بی هیچ توقعی به دیگران خوبی کنیم، هممون میدونیم خوبی کردن عالیه و اینه که می مونه برامون، نمیدونیم تا کی زنده هستیم ولی وقتی نباشیم بهترین چیز اینه که به خوبی ازمون یاد کنن، ولی برامون سخته همش میگیم چرا فلانی اینکارو کرد من خوب باشم؟ چرا مادرشوهرم اینو گفت و من بازم بهش احترام بذارم؟ ما احترام و مهربونی رو واسه حال خودمون انجام میدیم اگه بی توقع باشه خیلی کمتر اذیت میشیم

من مدام توفکراینم که برای ایندم بایدچکارکنم؟؟تدریس توی غیرانتفاعی تااخرعمر باحقوق کم یا خوندن دکتری باوجود دوتابچه کوچیک به امیدجذب توی دانشگاه؟؟واقعا بلاتکلیفم...مسلمادکتری بهتره اماایابعدهادرصورت مشغول شدن وقتی میمونه برای بچه هام؟!!

سلام عزیزدلم هیچکس اندازه من مشکل نداره...ولی اصلا به این فکر نکنه مشکلات تموم بشه...انسان رو خدا می ...

حرفات شديد به دلم نشست عزيزم تو راست ميگي حق با شماست تو نيكي ميكني در دجله انداز كه ايزد دربيابانت دهد باز

خدايا تو آني تواني تپاني جهاني تهه استكاني!!
اوووه انقدر دیدم نیکی کردن و در دجله انداختن و ایزد در بیابان نداده باز

خخخخ عوضش دست انداز جلوشون دراومده

۶ساله منتظرم بی بی چک دوخط ببینم بایه شکم قلمبه میشه برام دعاکنید منم مادربشم ☺ 
اوووه انقدر دیدم نیکی کردن و در دجله انداختن و ایزد در بیابان نداده باز

واقعا، این دوروزمونه مردم خیلی کم جواب خوبی رو با خوبی میدن متأسفانه، چه میشه کرد، محکومیم که با این آدما زندگی کنیم

اگر من از مشکلاتم بگم میشینین زار میزنین ولی من باتوکل برخدا دارم باهاشون کنارمیام خیلی سختمه ولی هی میگم ان شاءالله خوب میشه...

من باخانواده خودم مادرم مشکل دارم هی الکی بهم گیر میده چرا بچه نمیاری چرا شوهرت اینطور چرا مادرشوهرت اونطور هی میگم باشه دست من نیس باز حرف خودشو میزنه...امشب شوهرم شب کاربوده من ازتنهایی میترسم یع کم رفتم خونه مامانم یه کارکرد ساعت 12شب باگریه برگشتم خونه خودم...خونه خودمم بالای مادرشوهرمم میرم و میام میپرسن چرا رفتی کجا رفتی چرا اومدی چی خریدی چی خوردی...شوهرمم خیلی به حرف برادرشه خیلیییی میخواد آب بخوره زنگ میزنه بهش...البته باکمک مقاله های روانشناسی زیادی که میخونم الان بهتر شده ولی خب بازم هست...

از طرفی انفدر قسط داریم داریم با ماهی 170تومن زندگی میکنیم اونم توی این تهران که همه چی پنجاه برابر شهرستاناست...دارم تو خونه با کامپیوتر کمک شوهرم میکنم خرجی دربیاریم ولی قدر نمدونه...انقدر کارکردم چشمم ضعیف و عینکی شد...از رتبه 20کنکور کارشناسی بودنم به خاطر وضع مالی شوهرم گذشتم چون رشته ام خیلی خرج داشت دانشگاه خرج نداشت رشته ام طراحی لباس بود...بااینکه خونه بابام تو رفاه بودم...با اینهمه بازم خداروشکرمیکنم هرچیم باشه باشوهرم میسازم میگم خداروشکر میتونست بدتر از این باشه ..ِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِیادتون باشه در همع حال خدارو شکر کنین

كوچيك ميبينيم و سطحي به خاطر همين صفتمون آشفته حاليم چون عظمت وجوديمون رو درك نميكنيم و احساس خلا مي ...

ببین یه شب من ناگهانی انقدر به خدا وبه اینکه من کیم و چیم چه طور خودم با خودم حرف میزنم من از چی تشکیل شدم که خودم از خودم ایراد میگیرم یا خودم به خودم افرین میگم مگه من دونفرم و چیزای عجیب که اتفاق وحشتناکیبعدش برام افتاد که نمیخوام راجع بهش صحبت کنم فقط بگم که خیلییییی وحشتناک بود و فقط تونستم رازمو به یکی از همکارام که خانوم مسنی بود بگم و فقط انگار اون بود که منو درک کرد و یک کتابیبهم معرفی کرد کهنویسندش کسی بود که لتفاقی شبیه به من ولی عمیق تر براش افتاده بود و با خوندنش من خیلی اروم شدم و دیدم بهش کمی تغییر کرد

تازه از حبس برگشتم🕵️‍♂️

من اقدام بارداریم 27سالمه.با این ماه میشه ماه ششم.هذوقت پری میشم میگم اه نشد باز.ولی از فرداش میگم خوبشد نشدا کی حال داره اینهمه دردسر...

کلا نمیدونم چند چندم.کاش میشد تموم میشد میرف هی پشیمون میشم.

تا امام رضا(ع)8 وامام جواد(ع) 9 باشد * بگذارید که هشتم گرو نه باشد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792