اونایی که حوصله ندارن لطفا نخونن طولانیه،به همسرم گفتم دوستم فلانی بهم گفته فلوکستین مصرف میکنه خیلی حالش خوب شده گفت روانی بود لازم داشت بخوره گفتم چه ربطی داره مگه هر کی فلوکستین میخوره روانیه ،گفت اره همشون روانین ،گفتم منم چند سال پیش میخوردم روانی بودم گفت اره رواااانی بودی ،گفتم واااا چی کار میکردم مگه که میگی روانی بهم بعدش شروع کرد چرت و پرت که پولی که ازت قرض گرفته بودم رو همش میگفتی بده گفتم خوب اون پول خودم بود تو هم که هیچی پول توجیبی بهم نمیدادی در صورتی که میدونستم و میدونستی داری پول،بعد شروع کرد تو فلان تاریخ مثلا هفت سال پیش فلان کار.رو کردی همشم غلط مبگفت حافظش ضعیف همرو اشتباه تعریف میکرد یکم بحث کردم که چرا دروووغ میگی ،شروع کرد داد و بیداد که تو دنبال دعوایی گفتم من دنبال دعوام یا تو که به من میگی روانی گفت غلط کردی نظر ازم پرسیدی من نظرمو گفتم نمیدونستم تو بی جنبه ای ،گفتم من نظر نپرسیدم با ناراحتی گفتم یعنی منم روانیم که استفاده کردم که تو به خودت بیایی بگی نه عزیزم تو که برای سردردت مصرف میکردی داد میزد من نظرمو دادم منم که الان سه هفتس دماغمو عمل کردم دکتر گفته گریه کردن ممنوع گریم گرفت شدید هر چی از دهنم درومد بارش کردم اونم شروع کرد فخش دادن بعد که دید گریم شدید شده اومد گفت بسته دیگه گریه نکن گفتم بهش برو انور خیلی چسبیده بود بهم بو عرق میاد شدید تمام پشمای سینش خیس عرق منم عصبی شده بودم هر چی میگفتم برو کنار نمیرفت همش مشتشو میاورد نزدیک صورتم میگفت بکوبم تو دماغت من همش میگفتم برو کنار اذییتم نکن با یه دستش دوتا دستامو گرفته بود میگفت نمیرم هولم نده خودت مقصری نباید اصلا ازم میپرسیدی در مورد خودت منم دیگه حالم خیلی بد شد زنگ زدم به مامانش که همیشه همه جا میشینه میگه پسرم خیلی شوهر خوبیه برات خیلی خیلی محترمانه و دوستانه باهاش سلام علیک کردم گفتم پسرت از صبح بد اخلاقی میکنه الانم بهم اینطوری گفته میگه پیش مشاور نمیام چون هر سری مشاورا میگن مقصر اصلی اونه میگه همه مشاورا اسگولن،مجبور شدم به شما زنگ بزنم مادرشوهرم خیلی تو زندگی اذییتم کرده به همین خاطر گفتم خدا وکیلی بی طرف بگو کی مقصره یکم علت اورد گفت اون الان بیکاره و فلان تهش گفت گوشی بده باهاش حرف بزنم شوهرمم نامردی نکرد گفت دروغ میگه خودش از صبح قاطی کرده کلی فوش خواهر و مادر ناموسی داده به من نفهمیدم در جوابش مادرش چی گفت(متاسفانه انقدر رو مخم رفت و عصبانیم کرد که گفتم بگم حرصش در بیاد) بعدشم گفت من منظوری نداشتم بهش گفتم روانی بودی،من فکرشم نمیکرد به مادرش اینارو بگه و من خراب کنه ،تهش مثل اینکه مادرش بهش گفت حرف خوبی نزدی بهش برای مصرف قرص خیلی ها فلوکستین مصرف میکنن،تلفن رو که قطع کرد من خیلی گریه ام گرفت با اون بدن بوگندو خیس پشمالوش که همیشه تو خونه لخته اومد جلو که ببخشید تقصیر خودت شد نباید میگفتی یعنی منم اینطوریم منم هر چی میگفتم برو اونور انقدر نچسب بهم حالم داره بد میشه همش داد میزد نمیرم حرف زدنشم اینطوری بود که دستشو تا نزدیک چشمم و بینیم میاورد منو خره خطاب میکرد خیلی حالم بد بود و گریه کردم ولی اومد بوسم کرد و گفت ببخشید خودمم ناراحتم چرا اون حرفارو به مادرم زدم .گفت الان درستش میکنم زنگ میزنم درستش میکنم زنگ زد ننش وگفت دروغ گفتم اون حرفارو و...مثلا درستش کرده بود بعد تماس از اونجایی که همسر من هر چند وقت یکبار الکی و بی علت اینجوری میش گفتم باید بری پیش روانپزشک براش یه موضوعی.رو مطرح کردم که یادت فلان روزم فلان حرکت رو کردی قول دادی بری پیش روانپزشک یهو مثل همیشه گیر داد به مامان من که یادته مامانت فلان کار و کرد فلان حرف زد در صورتی که هیچ حرف بدی نبوده ولی مادر خودش سر زایمانم که اومده بود دائم سر من داد میزد که چقدر به بچه دست میزنی بگیر بخواب میترسه تو خواب به لباس پوشیدن و غذا خوردن و خواهر و مادر و هر چیزی که فکرشم نمیکنی،دوباره دعوامون شد گفت گمشو از خونه بیرون پشت سرهم میگفت انم تو دهن مادرت گفتم عمرا دیگه بمونم اینجا وسیله هامو جم کردم کلی گریه داشتم میکردم جلو در که رفتم اومده میگه کجا میخوای بری ساعت یک شب،منم حالم بد شد یه تنگی نفس شدید که داشتم خفه میشدم ،بینی درد شدید گرفتم اومد اشکامو پاک کنه کوبید تو بینیم گفت دستم خورده دوباره عذر خواهی کرد گفت ببخشید تندشدم همیشه اون استارت و میزنه و من عصبی میکنه خسته شدم از دستش دلم میخواد از دستش فرار کنم بریدم بخدا
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
منم زیاد نخوردم من دولوکسیتین رو برای سردرد مصرف کردم بجاش
من شبا کابوسای ترسناک میدیدم جوریکه با گریه از خواب میپریدم هیچوقت کابوس ندیده بودم تو عمرم ، هورمونامم بهم ریخت کامل قاعدگیم ب مشکل برخورد ، ی نوع بیماری خودایمنی دچار شدم دکترا بهم گفتم در اثر الرژی ب دارو یا چیزی بوده چون همزمان یه دارو دیگع هم مصرف میکردم نمیدونم دیگه از عوارض این بود یا نه ولی خودم بعد ده روز ادامه ندادم
مادرم سختی زیادی کشیده تو زندگیش همشم بخاطر پدرم بوده سال هاس افسردگی داشته و ما خبر نداشتیم تازه ۱ساله متوجه شدیم فلوکستین قرصیه ک جلوی افکار منفی و خودکم بینی و افکار خود^کشی رو میگیره...فکر وخیال مادر منو ک نجات داد این قرص
چقدر بحث الکی میکنین...زندگی رو الکی به کام خودتون تلخ نکنین..وقتی میدونید شوهرت یه چیزی میگه که ناراحت میشی ادامه نده.وقتی هم میاد منت کشی قبول کن دیگه. اگه دوست نداری بگو پشمهای سینش رو هم بزنه عرق نکنه.
#حق ایشون خودش مشکل داره اگرنه بدون مطالعه و تحقیق نظر نمیداد
در این حد بگم برات که یکبار بهم اصرار میکرد که باید صبحونه نون سنگگ و مربا بخوری قسمش میدادم که تروخدا نده بهم بالا دارم میارم به خاطر اصرارش تو حالت ترکیدن چندتا لقمه خوردم بعد دیگه ناراحتیم رو بروز دادم از سر میز صبحونه فرار کردم دنبالم میدوید و نون سنگگ خشک رو فشار میداد رو لبم بهش فحش دادم فرار کردم تو اتاق درو هل دادم نتونه بیاد تو در و هل داد کوبیده شد تو قفسه سینم نون سنگک رو انقدر رو لبم فشارداد که از لای لبم رفت تو لثمو سوراخ کرد خون اومد بعد گفت میگم بخور باید بخوری