لباس زمستونیا رو قرار شد همسرم بیاره🙏🏻فردا میشورم
بالکن رو تمیز کردم✋
کشوها رو شستم👌
ولی به جاش اشپزخونه رو منفجر کردم🤓به همسرم گفتم بیا نیم ساعت بریم مرتبش کنیم.فعلا قبول کرده.
زبان پسرم رو مامانم باهاش کار کرد😇
حساب و کتاب آبان تا الان رو دقیق نوشتم.🧐
واقعا آدم در بارداری، توانش کم میشه
فکر میکردم میتونم انجام بدم همه شو
نگو نمیتونم😒
الللللبته رفتم خونه خانوادهم و زمانم از این جهت کم شد.
کلا از امروزم راضی ام.
همینقدر که با همسرم بحث نکردم، عالییییییی بود😊 چون خیلی رو اعصابم بود قربونش برم❤️
شکر خدا❤️