2777
2789
عنوان

خیالپردازی نا سازگار کی دارن ؟؟

108 بازدید | 11 پست

معتاد به فکر کردن و سناریو ساختن هستم 

یه شخصیت مرد ساختم تو ذهنم .. سبک پوشیدن لباس حرف زدن ظاهرش همه چیش .. تو ذهنم مدام بهش فکر میکنم و باهاش حرف می زنم عاشق همون شخصیت خیالی شدم ... در طول روز مدااام فکر میکنم مثلا عاشق من شد ازم خواستگار کرد منو برد خونه بزرگ و قشنگشون .... بعضی وقتا حواسم میره یهو تو دنیای واقعی جوابشو میدم و میخندم خودمم تعجب میکنم .... یهو به خودم میام میبینم دو ساعته زل زدم به دیوار و دارم تو ذهنم زندگی میکنم

حس میکنم دیگه دوست ندارم تو دنیای واقعی زندگی میکنم مدام ازش فراری ام .. به خاطر همین موضوع از صبح منتظرم شب شه تا سرمو بزارم و بالش و برم دنیای خیالیم تا با اون مرد روبرو شم با اینکه میدونم واقعی نیست ولی دوستش دارم بعضی وقتا خودش تو ذهنم جواب میده و باهام حرف میزنه 

بنتظرتون چیکار کنم ؟؟؟ این بده ؟؟؟ راه حل بدین؟؟ من متاهلم و بچه دارم

خیلی 

باید کنترل شه

دکترم فهمیده دردم درد بی درمان توست                            دیدنت را نسخه حال خرابم کرده است                              بی وفا داروی من گرمای دستان تو بود                              لطف کن دیگر نیا دکتر جوابم کرده است 🖤

عزیزم برو روانپزشک دارو میده خوب میشی

دوره غمت هم تموم میشه عزیزم، با آدم‌های جدید آشنا میشی، کارهای جدید میکنی، تجربه‌های جدید برات پیش میان و مسیرت کم کم عوض میشه، دور میشی از غمت، دور میشی از تاریکی، زیاد نگرانش نباش

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

منم اینجوریم متاهلم بچه ندارم ولی سالها این فکرو خیالارو داشتم

فکنم برای پر کردن جای خالی چیزایی که تو زندگی نداشتم و ناراحتیایی که میکشیدم و کسی نمیدید اینکارو کردم

الان بشدت افسرده و اضطرابی ام

دقیقا منم تو ذهنم یه دنیای خیالی دارم 

یه دختر محجبه و مقید که با یه مرد بلوچ ازدواج کرده  و دور از خانواده زندگی می‌کنه 

تمام جزییات تو ذهنم شکل دادم. حتی مکالمات روزمره شون 

منم لذت میبرم از شبا مرورش کردن

البته من خودم بجاش نذاشتم. یه جورایی انگار تو ذهنم یه رمان نوشتم 

یا از اول دل به رویایی نبند،  یا بر این رویای ویران گریه کن
خیلی بده عزیزم وقتی تو دنیای واقعی اون چیزایی که تو ذهنت ساختی برات پیش نیاد دنیا رو سرت خراب میشه ا ...

عاشق اون دنیا شدم آخه دل کندن ازش برام خیلییی سخته

آخه موضوع اینه که من از این وضعیت لذت میبرم عاشق فکر کردن به اون دنیام

میدونم ولی خب به مرور برات تو زندگی واقعی مشکل پیش میاره الان یه مشکل سطحی با قرص حل میشه زبونم لال فردا عمیق تر میشه و...برای خودت مشکل ایجاد میکنه

دوره غمت هم تموم میشه عزیزم، با آدم‌های جدید آشنا میشی، کارهای جدید میکنی، تجربه‌های جدید برات پیش میان و مسیرت کم کم عوض میشه، دور میشی از غمت، دور میشی از تاریکی، زیاد نگرانش نباش

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز