این شعر شمسِ لنگرودی:
آرام باش عزیزِ من آرام باش ...
حکایتِ دریاست زندگی؛
گاهی درخششِ آفتاب، برق و بوی نمک، ترشحِ شادمانی؛
گاهی هم فرو میرویم...
چشمهایمان را میبندیم،
همه جا تاریکیست...
آرام باش عزیزِ من آرام باش ...
دوباره سر از آب بیرون میآوریم
و تلالو آفتاب را میبینیم زیرِ بوتهای از برف
که ایندفعه درست از جایی که تو دوست داری طالع میشود ...