من شهرستانم اومدم عروسی خونم شهر دیگه هست بعد میخواستم پنجشنبه برم خونم جمعه خونم باشم شوهرم اول گفت جمعه سرکارم ساعت سه هم از کار در میام میرم کوه با پسر دایی پسر خالم بعد گفتم باشه بعدش اومد گفت دیگه مرخصی گرفتم ساعت هفت صبح قرارع بریم گفتم باشه بعد گفت سه ساعت راهه تا کوه ساعت 9ونیم صبح گفت هنوز تو راهیم بعد ساعت12ونیم گفت داریم برمیگردیم دست پسر داییم شکسته الآنم میگه یک دیویست قرارع بزنم پسر داییم گفتم چرا گفت کوه غذا برده بودیم برای اون گفتم غذا هرچقدر باشه یک دیویست نمیشع گفتم جیگر دنبه بال کتف هندونه خوراکی بردیم سهم هر کس شد یک دیویست الان شک کردم مگه تو دو ساعت میشه هم جیگر کتف بال کباب کرد هم خورد اصلا حرفاش با هم نمیخونه