وااای یه چیزی بگم شاخ در میارین

مدیر استارتر

عضویت: 1397/07/02

تعداد پست: 5832

امروز با همسرم و دخترم رفتم پیش یه استاد طب سنتی و اسلامی،،به همسرم گفتم هیچی نمیگی اول کار بزار ببینیم چی میگه خودش،،،وااای یه دعایی خوند بعد یه عینک مخصوص گذاشت رو چشمش وبعد یه چراغ مخصوص م زد تو چشم شوهرم نگاه کرد و زبون ش و کف دست ش بعد شروع کرد به گفتن همه بیماری هاش باور نمی کنین شوهرم هر چی مریضی داشت گفت،از چشم شروع کرد به گفتن ش تارفت تا کف پا ،مثلا شوهرم عمل واریکسل کرده بود قشنگ گفت سمت چپ بیضه مشکل داشته ،مشکل تنبلی روده ،مهره های کمرش همیشه درد میکرد گفت،،حتی برا بچه م برا خودم چقدر مریضی داشتم بهم گفت،،واییی از خونه مون تا مرکز استان یک ساعتی راه بود از همون جا حرفش زدیم تا رسیدیم خونمون ،شوهرم هنوز باور ش نمیشه

دلم تنگه خدایا!خودت آرامش م بده خودت نی نی بهم بده،،ممنون خدا جونم

1402/10/16

01:40

0 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

قلب_

عضویت: 1402/10/15

تعداد پست: 279

مگه تب سنتي دعاييه؟

1402/10/16

01:41

1 نفر لایک کرده اند ...

mehraboanjan

عضویت: 1402/07/27

تعداد پست: 4572

منم میخام از اینا کجاست😭😭😭

اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫 هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤 من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔

1402/10/16

01:41

1 نفر لایک کرده اند ...

ریحانه

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.