من باردارم چند وقته خونه مامانمم شوهرم هم فقط برا خواب می‌ره خونه شام و ناهار اینجاست خلاصه بهش زنگ زدن گفتن عموی جاریم فوت شده گفت پیرهن مشکی من اینجاس گفتم برو کمدو ببین که مامانم پرسید کی فوت کرده این جواب نداد من گفتم فامیلشون گفت کی گفتم فامیل دیگه عموی جاریم گفت این که فامیل نیست آشناست یا فامیل دوره که این منفجر شد شما همه جا میرین به فامیلای من میگین فامیل نیست مامانم گفت من چیزی نگفتم گفتم اشناس دیگه بحث بالا گرفتو بقیه ماجرا
شوهرت مقصره
توخونشون میاد نون و نمکشون میخوره زبونشم درازه مرتیکه مسخره
عصبانیت و ناراحتی نداره
حالا چرا مامانت حتما باید یاداوری میکرد فامیلی نیست اشناست؟
عجب شوهر نمک به حرومی
احتمالا از اینکه زیاد خونه مادرت موندی ناراحته . شرایط مشابه تورو داشتمو دارم .
استراحت مطلقی؟
اگر نیستی پاشو برو خونه خودتون و نذار الکی تنش ایجاد بشه.
شاید جایی از دستتون دلخور شده بود یهو الان اینجور فوران کرد
طفلی مامانم گریه کرد گفت من چیزی نگفتم اگه بد برداشت کردی اشتباه شده مگه این ول میکرد داد هوار
آخرش گفت پاشو بریم که گفتم برو به درک
ده ساله از دستش ی روز خوش ندیدیم گفتم اینم عوض دستت درد نکنه اس
خوب حق با مادرته، ولی گفتن نداشت
اونم الکی تعصب کشیده
بیشتر از حد رو دادین خیلی کم آدم پیدا میشه بهش حال بدی و سرش گیج نشه به قول شاعر انکه را خوبی کنیم هاری نگیرد آرزوست...
شوهرت حتما پریود بوده عموی زن برادرش که فامیلش نیست بعدشم چه جای بحث کردن بود اصلا؟ شاید از جای دیگه از مامانت ناراحت بوده حواسته عقدشو خالی کنه
جفتظون مقصرن ولی خب مامانتون تواون وضعیت نیازی نبود اینوبگه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
