بچه ها بانامزدم رفتیم بیرون خیییلی تند راه میرفت ک من دویدم هم بهش نمیرسیدم بعدش بیخیال شدم فهمیدم ک دوست نداشت بامن راه بره خیلی دلم گرفت یجورایی پشیمون شدم و اصلا خوش نگذشت بعدم امروز تصویری زنگ زد گفت چقد صورتت بادکرده _قبلا هم چند بار از چهره ایراد گرفته بود میگفت زشتی دماغت درازه _درحالیکه همه از چهرم تعریف میکنن و میگن خیلی خوشگلی _راستش دیگه ذوقی ندارم واسه دیدنش ک مثلا بخودم برسم یا لباس خوب بپوشم _من ۲۶ سالمه اون ۴۲ قبلا ازدواج کرده و جداشده