با مادرشوهری که حسادت میکنه وچشم دیدن خوشی عروس رو نداره چه رفتاری باید کرد؟

منم مادر شوهرم دقیقا با من تنها این طوره تنها دلیلش هم اینه دختر خواهرش هستم و از فامیل عروس نمی‌خواسته اما پسرش کوتاه بیا نبوده مجبور شده قبول کنه من که برام اصلا مهم نیست مهم شوهرمه که پشتم هست 

اصولا نباید مادرشوهر جدی بگیری و سعی کنی رد شی بعدشم خیلی رو دادی دیگه همیشه سعی کردی جنگ و دعوا نشه این لاعث شده فکر کنه همیشه حق با اونه بعضی جاها کوتاه اومدن هم خوب نیس و باید بگم حسودی بکب از خصلتای بارز مادرشوهراس خب پیش میاد فقط باید ساده رد شی که اگه نشی کش پیدا میکنه و اخرشم ادم بده میشی

با سیاست رفتار کن اگ شوهرت وابسته مامانشه خیلی سخته کارت اما اگ نیس راحتتره 

اگ هس ک باید کم کم رو کنی رفتارشو برا شوهرت مثلا بگی من واقعا مامانتو دوس دارم مث فرشته هاس بعد کم کم بگی فلان رفتارو کرد 

اگ هم وابسته نیس ک راحت بگو مامانت اینجوری میکنه دیدی فلانکرد من بغض کردمو اینا یا برو بیرون اژ جمع وفتی میاد پیشت ک چرا نیستی بکو هیچی مهم نیی و تو جمع یاز ناراحت بکیر حودتو شب وقتی تو رخت خوابید بگو بهش ب این دلیل یود

مشکلت اینه که از قهر و بحث می‌ترسی . بخاطر ترست باج میدی 

محل نزار بهش ببین چجوری آویزونت میشه. منم سه سال اول زندگیم پیش مادرشوهرم زندگی کردم دیدم انواع و اقسام مشکلات داره واسم بوجود میاد شوهرمو راضی کردم خونه اجاره کردیم و رفتیم از اونجا. از اون روز به بعد خیلی باهام سرسنگین شدن همشون منم همینو میخواستم . هرچی سنگین تر احترام بیشتر 

روی تو حساسه وفقط به تو حسادت میکنه سعی کن فقط ازاینکارای حسادت برانگیز زیاد انجام بدی اصلا هم به قیافش نگاه نکن.براچی به صورتش نگاه می کنی خب؟😁بزار ازحسادت بترکه.وقتی هم میگه بیاید خونمون لباسای شیک بپوش به خودت برس تا بیشتر بترکه.فقط خار چشمش شو حالا که نمیتونی نری خونشون.

وانمود کن اخم و تخم هاشو نمی بینی بذار دق کنه و جلو شوهرت وانمود کن چیزی نفهمیدی و مادرشو دوست داری

از این مادر نترس مثل بقیه شجاع باش

کمی که ازدواجتون محکم شد شوهرتو ادب کن بهت زور نگه 

مگه بیکارید که هرشب میرید مهمونی🙁

تو دقیقا مثل منی و شوهرت هم مثل شوهرمه و مادرش هم مثل مادرش حسود و عوضیع

از ناراحت شدن شوهرت و مادرش نترس

به فکر روح و روان خودت باش 

مگه اونا به این فکر میکنن ناراحت نشی

خودت مقصری از اول خیلی خوب بودی دقیقا مثل من که ۶ سال با خانواده شوهر تو یه ساختمان بودم و چه بلاهایی سرم امد

الان جدا زندگی میکنم و این مسایل نیست

شوهرت عصبی و بد اخلاق نیست؟ دست بزن که نداره؟

بگو تو ک اینجور بودی چرا زن گرفتی میموندی ور دل مامان خانم فرشته ات ،گیر عجب ادمایی افتادی عزیزم خدا بهت صبر بده واقعا

عزیزم شما اگه بخوای گلایه کنی رابطت با شوهرت و زندگیت رو خراب میکنی، بخوای توی خودت هم بریزی میشه بغض و کینه و مریضی.

تنها راهش اینه که تمرکزت روی خودت و زندگی خودت و پیشرفتت باشه و اصلا قیافه گرفتن مادرشوهرت برات مهم نباشه. 

ببینم تو کاری برای خودت داری؟ درس میخونی یا مطالعه ای یا کلاسی یا هدفی چیزی توی زندگیت داری؟ چیزی که بخوای خودتو مشغول زندگی و پیشرفت خودت بکنی.

ببین مادرشوهر تو فعلا هیچ کاری ضد تو نکرده. کلا قیافه گرفته که اصصصلا برات مهم نباشه. توقع محبت و خوبی کردن و خوش اخلاقی ازش نداشته باش و کار خودتو بکن. فقط احترام بذار و تو خوش برخورد باش باهاشون ولی در ظاهر. باهاشون لازم نیست صمیمی باشی یا انتظاری داشته باشی.

ببین با همسرت رفتین تفریح به هدف آرامش روان و زندگیتون. با فکر کردن به کارهای مادرشوهرت زهر نکن این آرامش رو به زندگیتون. اتفاقا بیشتر برین تفریح و کیف دنیا رو بکنین بیخیال بقیه

مادرشوهرمنم همینه منم مثل تو بودم همش میریختم تو خودم اونم سیاست داشت الان بعد ۱۱سال زندگی و دوتا بچه تازه جواب حرف خودشو دادم رفته ب شوهرم گفته زبون درازی کرده منم داد و بیداد کردم بهش ساکت شد...فقط از خدا میخام از این خونه برم و راحت شم

بی محلی کنید و اهمیت ندید وگرنه مث من مریض روانی میشید...

نرو دیگ 

یعنی چی جواب سلامت نمی‌ده