نسبت به من و خانواده امون خیلی حسوده . همش میخواد ما رو بکشه پایین و آبروی ما رو ببره و خانواده خودشو ببره بالا در صورتی ک اصلا خدا میدونه ما براش کم نداشتیم بهترین خونه و زندگی و بهترین عروسی و بهترین خدمت رو بهش کردیم و میکنیم .
ولی اون عین گربه کوره ،محبت های ما رو نمی تونه ببینه .من نامزد هستم دارم جهیزیمو جور میکنم همش بهم میگه حالا زیاد هم واجب نیس مثلا آبمیوه گیری بخری 😑میخواد من آبروم پیش خانواده شوهرم بره بهم میگف مبل و چوبی نبر 🥲. البته همه در حد نیاز و توان خودشون میبرن.
خودش ک ماشاالله اینقدر پروعه واقعا بیشتر وسایل ها رو نیورد ک واقعا به من ربطی ندارد زندگی خودشه . خوبه ما تو زندگیش اصلا دخالتی نداریم سریع داستان رو برعکس واسه داداشم تعریف میکنه میخواد اونو با ما بد کنه .
داداشم دیگه مثل سابق به ما ها احترام نمیزاره . دلم خیلی گرفته بود خواستم با شما به اشتراک بزارم .