امروز قرار بود برم خونه مامانم شبم باشم بجای شب یلدا ک نیستم .بعد بابام سه شنبه ها شب خونه نیست .دیگ گفتم بیخیال ی روز دیگ میرم .بعد عصری مامانم زنگ زد ک هرچی منتظر شدم نیومدی چرا .منم گفتم برا این .اونم گفتش ک بابام نمیره امشب .بعد مهمونم دارن زنگ زد گفت توام میای منم گفتم ب شوهرم بگم ببینم .اونم زنگ زدم بهونه اورد کار دارمو نمیشه و فلان ی روز دیگ میریم .خیلی اصرار کردم ب هرروشی نزاشت .منم ب مامانم گفتم نمیاره ...... اونم ناراحت شدو تیکه انداخت ....