بخاطر کدورتی که با خواهر شوهرم داشتم،پدر شوهرم تحویل نمیگرفت و جواب سلامم رو نمیداد،
منم فقط عیدا چون همه جمعن میرم خونشون،سردم هستم باهاش
گِله هم کردم به مادر شوهر و خواهر شوهر البته بعد دو سال،شوهرمم تا یبار با چشم خودش ندید باور نکرد،دیگه هیچوقت طول سال نمیگه بریم خونه بابام،
شمام نرو و خودت رو کوچیک نکن،ولی کاری با شوهرت و بچه‌ها نداشته باش
با پسرش دعوا کرد اون سری هم
این فکر میکنه من پر میکنم همسرمو
با اینکه حرف شنوی نداره کار خودشو میکنه
هیچی بابام میدونه و میشناسه فقط گفت ببین تو چه کردی دختر بی زبونم چاقو روت کشید و خوب کرده
شوهرمم رفت از دوباره دعوا
تهشم گفت خوب کرده
هیچ کس باورش نشد
همه سرزنش کردن
تهمت زد بهم خدا نبخشتش
فکر نکنم شوهرمم بره
چون گفت غزیبه ان حتی سلامم نکن پیش خودشون گفت
نه منم نمیرم دیگه
نمیبخشمش
شده یه بارم تو روش میگم نمیبخشمت
اگه بی احترامی کرده بودم میگفتم جوابم اینه
خدا جلوش میاره میدونم
تهمت زدن سخته
بلند میشدم میرفتم .
چاقوروبکن تو... نش
نه بحث سر پول بود
شوهرم خونه ساخت الان اینا میگن تو پولی نیاوردی
الانم خونرو خالی کن چیزی بهت نمیدیم
همین جور داشتم میگفتن
من تو اشپزخونه پیش خواهرشوهرم بودم
یهو برگشت گفت گم شو برو بیرون
حرصم اینجاست چرا چیزی نگفتم چرا دوتا فحش بارش نکردم
اگر داره بی جهت و الکی تهمت میزنه خدا شفاشون بده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
