سلام دوستان کمی طولانیه ولی اگر حوصله دارین با دقت بخونین.سه هفته ی پیش،حدودا،پسرم رفت پایین خونه ی ماورشوهرمینا.چنددقیقه بعدش اومد بالا.پدرشوهرم باهام تماس گرفت.گفت پسرت میادپایین.میگه برام خوراکی بخر.الانم دوتاخریدم براش.بهش بگو دیگه نگه خوراکی بچه توکنترل کن.درصورتیکه باورکنید اخرین خوراکی ک برای پسرم خریده بودن اصلا یادم نمیاد کی بوده.خلاصه منم پسرمو دعواکردم.فردارفتم سوپرمارکت کوچمون خرید کنم.مااصلا نسیه نمیخریم.به هیچ عنوان.یه مرتبه فروشنده گفت دیشبم پسرت با پدربزرگش اومده دوتاخوراکی خریده پدربزرگش گفته که بزنم به حساب شما.اصلا اتیش گرفتم .حساب کردم اومدم خونه.اگر به حساب شوهرم زدی چرا پس زنگ میزنی به من میگی بچه توکنترل کن؟؟تااینکه هفته ی پیش داشتم میرفتم خرید سردبود مجبورشدم پسرمو بزارم خونه ی مادرشوهرم براش دوتا خوراکی ام خریدم دوباره موقع حساب کردن گفت دوتام کیک پسرت بامادرشوهرش اومده خریده.دیگه قاطی کردم رفتم توراهرو خوراکی رو انداختم توراهرو.مادرشوهرمم بود به پسرم گفتم به چه حقی رفتی مغازه نسیه خرید کردی.منظورم به مادرشوهرم بود.ولی غیرمستقیم گفتم.بعدهم فهمیدم خوراکی رو برای بچه ی همسایه میخواسته.ولی بچه ی منو میفرسته.منکه رفتم خرید وبرگشتم پسرم داخل خونمون بهم گفت مامان،مادربهم گفت مامانت خیلی وحشیه.
زنگ زدم به مادرشوهرم گفتم من تاحالابه شمابی احترامی نکردم چرا پیش بچه م بهم گفتین وحشی این چه حرفیه.اونم گفت خب توام بهم بگو وحشی.خلاصه کمی بگو مگو کردیم.فرداش به جاریم گفتن مامنظورمون به نوه مون بوده نه عروسمون.خواسته بودن ماست مالی کنن.
دوستان من واقعا بی نزاکت نیستم.وازوقتی بااین خانواده وشلت کردم خیلی بهم توهین میکنن.درصورتیکه باجاریم اینطوری نیستن.خیلی بهش احترام میزارن.من تاحالابهشون تو نگفتم.
دیشب باهمسرم به تصمیمی گرفتیم که بابت این همه ازار وشکنحه ی روحی که بهمون دادن دراین ۱۴سال،کلا حذفشون کنیم از زندگیمون.روزمادرم نمیبریم عیدی هم نمیریم.خواستم شماهم واقعا به شکل منطقی بهم بگین ایا تصمیمی که گرفتیم درسته؟فقط اینو بگم که این مورد یکی ازصدها موردی بوده که بهتون گفتم وواقعا تواین چندسال ازارم دادن.