چند روز پیش داشتم گریه میکردم برادر زادم چهارم میخونه نمیدونه مشکلم چیه فقط میدونه مریضم یه حرفی زد از خودم بدم اومد گفت عمه جون خدای به اون مهربونی بالا سرته تو به جای دعا داری گریه میکنی ؟ راست میگفت حرفش بهم تلنگر زد ولی انگار ناامیدی قدرتش خیلی بیشتر از امیده دست و دلم به دعا نمیره