چقدر شوهرتون شبیه بابای منه
و من و مامانم به شدت حرص میخوریم
پدر منم وسواس داره برای خرید کردن و هر موقع هم چیزی میخره پشیمونه و همش میگه اینجاش فلانه اونجاش فلانه اینو انداخت به من
یعنی ما سر ماشین عوض کردنمون پیر شدیم
آخرشم بعد قولنامه هی گفت این خوب نبود و فلان جاش مشکل داره و ...
میدونی،جوری نیست که بشه بهش تکیه کرد
خیلی حس بدیه
به مامانم میگم کاش اونی که قراره باهاش ازدواج کنم این مشکلو نداشته باشه چون از دست بابام خیلی حرص میخورم
به خاطر این مشکلشم همیشه از همه چیز و همه کس عقبیم هیچ پیشرفتی نداریم