سلام بچه ها من ۲۳سالمه دوساله عقد کردیم ی سالم هست اومدم خونه خودم خانواده شوهرم و متاسفانه خود شوهرم خیلی نمک نشناسن مادرشوهرم ازهمون اول عقد روم اسم شمام ببخشید خ.راب گذاشت و گفت نامه دکترم حتی دروغه و الکی کمرشو بهونه کرد ک پول تو دست بال شوهرمو خرج عملش کنه میگم الکی چون میدیدم حایی ک شوهرم نیست میرقصه راحت راه میره ولی وقتی شوهرم بود ب زور میشست پامیشد و خلاصه وام ازدواجی ک قرار بود رهن خونه کنیم و دادیم عمل کمر این و از قصد کارایی میکردن ک تو همون دوره عقد طلاق بگیریم عروسیم ک شوهرم آه در بساط نداشت پدر من عروسی گرفت فامیلای اینارم دعوت کرد کادو ندادن مادر پدرش هیچی کادویی ک فامیلاشون داده بودنم برداشتن خیلی خیلی اذیت کردن ی مسافرت رفتیم بیلیط هواپیمارم پدرم گرفته بود اون مسافرتو از دماغمون دراورد ک پدرزن مادر زنتو بردی مسافرت درحالی ک وضع پدرمن متوسط رو ب خوبه و خیلی بهتر از اوناس خودشونم اینو میدونن از مسافرت برگشتیم داد هوار راه انداختن تو خونمون و پیش درهمسایه آبرومونو بردن و بعد از این آبرو ریزی سه چهار بار دیگم اومدن تو کوچه وخونه مون سرصدا راه انداختن و من الان قطع ارتباط کردم باهاشون یکی دوماهه و شوهرم باز اصرار دارع اشتی کنم و مثل همه باهاشون رفتار کنم نظر شما چیه بااین فتنه ها چه رفتاری کنم زندگی از دماغم اومده بخدا ببخشید یکم طولانی شد ولی هیشکی نیست بتونم درست حسابی حرفمو باهاش درمیون بذارمو راهنماییم کنه