طرف اشناس
پسر دوست صمیمی بابامه ک از قضا رئیس شرکت بابام هم هست اون دوستش 😐
گفتم نمیخوام بابام نذاشت گفت بذار حداقل بیان زشته 😐.اونام اومدن رفتن منم گفتم بیخیال شدن .الان دوماه بعد بابای پسره اومده میگه به بابام حداقل ی فرصت دیگه بده اینا ی بارم حرف بزنن پسرم خیلی دوسش داره 😐
منم چند روزپیش رفتم به اصرار بابام.
هر کاری میکردم به خودش نمیگرفت .میگفتم نمیخوامت به دلیل هایی ک خودتم میدونی بابام نمیذارع رک ردتون کنم پس بیخیال شو و فلان ...
این وسط بابام ازم دلخوره میگه حرمت نگه نمی داری این کارا چیه میکنی 😐
چیکار کنم من دیگه 😐
باورتون نمیشه چیا گفتم ک پسره بیخیال شه 😑خودم یادم میوفته از خجالت آب میشم 😐
رسما طرف صبح پاشدم گریه میکردم 😑