چیکار میکنین که بتونین بیخیال باشین ؟ میخوام یکم صبوری یاد بگیرم ... خیلی کم طاقتم تا حرفی میزنن سریع به شوهرم منتقل میکنم اونم میره باهاشون دعوا و اخرش هم تو گوشش میخونن که زنت دروغگویه فتنست و از این حرفا
شادی روح مادرشوهرم صلوات بفرستیداَستَغفِرُالله رَبّی وَ اَتوبُ اِلَیه
خیلیییییی با تجربه است به قول مامانم! هیچی رو حداقل در ظاهر به هیچ کجاش نمیگیره! بگیره خب خونه هیچکدوم مون نمیتونه بیاد بمونه که! بلاییه! البته باز کمتر اینجا میاد چون دوریم و من واقعا رو نمیدم، ولی همینقدری هم که میاد واقعا عجیبه با توجه به تحویل نگرفتن من! مثلا فکر میکنه عادت میکنم، عادی میشه، یا چنین چیزی
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
مهدیه کافیه رو بدم، میاد با ما هم خونه میشه! ظاهرا برنامه اش برای ازدواج همسرم همین بوده! فکر نکنی من خیلی ظالمم ها! ولی آخه کی دوست داره چنین چیزی رو؟ کلا روی اعصابه
نه البته فرقی نمیکرد ظاهرا قبلا دو تایی چتر میشدن آخرین بار ٨-٧ روز اینجا بود، اشتباهی زود رفت، فکر میکرد وقت دکتر داره من قشنگ روانی میشم! البته بیشتر چون متنفرم ازش و از آدمی که همسرم در حضور مادرش بهش تبدیل میشه
ما اوایل اینطور نبودیم مادرش اونقدر به علاقه همسرم به من حسادت کرد و عکس العمل نشون داد که اینم خل شد! باور نمیکنی همون اواخر سال اول رفتم مشاوره، کل ماجرا رو توضیح دادم، گفت الان جدا بشی برد کردی! مادرهای بیوه مسن (نه همه شون ها!) اغلب تمام انتظاراتی رو که از همسرشون داشتن (به جز س ک س) از پسرشون دارن