سلام عزیزم. ممنونم از حرف درستت. یکبار داشتم فکر می کردم که علت مشکلات مردم ما و نزول اخلاق توی جامعه چی هست؟ دیدم ما خیلی چیزهارو رعایت نمی کنیم. هیچ حرف یا عمل ممنوعه ای برای خودمون قائل نیستیم. یا اگر قائل باشیم، خیلی قوانین کمی داریم. مثلا توی ساختار ذهنمی مون این نیست که حرف زدن در غیاب کسی ممنوع است. فکر می کنیم این کار بده، اما حقشه. من طاقت ندارم نگم. خوب عواقبش میشه این همه اختلاف خانمان سوز توی جامعه. این همه نفرت، این همه خشم، این همه قطع ارتباط، این همه سکته و آدم کشی و جنایت. همه چی از همین زبون هست. بین اینکه یک چیزی بده یا یک چیزی ممنوع هست، زمین تا آسمون تفاوت هست.
با یک مثال میگم. بین اینکه خیلی خوب هست شب ها آشپزخونه تمیز بشه با اینکه آشپزخونه باید شب ها تمیز بشه تفاوت از زمین تا آسمونه. در اولی یک آرزویی بیان شده که روش زیاد اختیاری نداریم. خوبه آشپزخونه تمیز شه، اما من که حال ندارم، اما خسته ام، اما الان دوست دارم نت گردی کنم؛ پس هیچ وقت آشپزخونه تمیز نمیشه شب ها، چون خوبه بشه، اما زیاد هم مهم نیست که نشه.
اما توی دومی، یک قانون هست. آشپزخونه باید تمیز بشه، هیچ راه دیگه ای هم نداره. پس خودم رو الکی خسته نمیکنم، انرژی ام رو توی طول روز هدر نمیدم تا به هدفم که تمیز کردن آشپزخونه است برسم. نت گردی میمونه برای بعد تمیز کردن آشپزخونه، طوری برنامه میریزم تا قبل سریال مورد علاقه ام آشپزخونه تمیز بشه.
شاید فکر کنید زیاد هم تمیزی آشپزخونه مهم نیست که اینقدر براش فکر کنید و برنامه بریزید. اما من میگم چرا هست. چون آشپزخونه تمیز یک نماد هست، دلالت صریحش اینه که همه چیز مرتبه، اما دلالت ضمنی اش این هست که خانم این خونه مدیریت بلد هست. اهم و مهم میدونه. تواناست، عاقل هست، از پس خودش و افکارش برمیاد. برنامه ریزی و هدف گذاری بلد هست، امور اصلی و تفننی رو تشخیص میده. به سلامت و بهداشت و تمیزی و انرژی مثبت مقید هست. پس دیگران هم برای چنین خانمی ارزش قائل هستند. خیلی طبیعی هست (میگم طبیعی، نمیگم درست) آقایون برای خانمی که خونه اش نامرتب هست و از پس کارهای خونه برنیومده و همش سرش توی گوشی هست، به صورت ناخودآگاه ارزش قائل نباشن و اون رو طرف مشورت و حرف هاشون قرار ندن.