2777
2789
اول از همه دوستان نی نی سایتی تشکر میکنم که به یادم بودین اونروز تاپیک زدم که کیسه آبم ترکید بلاخره نزدیکای ساعت 10 رفتم بیمارستان ...
خوم کرمانشانی فارسی نیه زاااااااانم....🥰

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سلام تبریک میگم ففرجان میشه برا مامنتظرا هم دعا کنی که ماهم همچین روزایی رو تجربه کنیم....
خداوندا توخود گفتی که درقلب شکسته خانه داری...شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن.برای حاجتم ی صلوات بفرستین.
شب قبلش شام نخوردم خانواده شوهرم همه اومدن بهم سر زدن همه میگفتن چه دختر تنبلی😃 کی میخواد دنیا بیاد و... همش لرز داشتم و گلاب به روتون اسهال شدم حالم یه جوری بود به حساب سونو 39 هفته و 6 روزم بود شب خوابیدم تقریبا ساعت 4/5 صبح بود که حس کردم کمی ترشحم زیاد شده اهمیت ندادم و خوابیدم تا اینکه ساعت 6/5 صبح بیدار شدم برم دستشویی دیدم شلوارم خیس شد گفتم دیگه خودشه کیسه آبمه 😉 رفتم دستشویی دیگه مطمئن شدم زیاد نبود کم بود فورا تاپیک زدم😆 بچه ها همه گفتن زود برو بیمارستان استرس داشتم و یه طرف خوشحال بودم که بلاخره امروز انتظار تموم میشه از یه طرف میترسیدم و بغض میکردم شوهرمو بیدار نکردم شروع کردم به راه رفتن نزدیکای ساعت 7 رفتم دوش گرفتم و بازم تا توتستم تو خونه راه رفتم شوهرم نزدیکای ساعت 8 بیدار شد گفت چیزی شده ؟ گفتم نه بخواب بهش نگفتم خلاصه ساعت 9 یه کم درد پریودی داشتم و از بس راه رفته بودم پاهام میلرزید شوهرمو بیدار کردم خیلی خوشحال شد کلی هم غر زد که چرا بیدارش نکردم ساک و و سایلو حاضر کردم خودمم یه آرایش ملایم کردم و حاضر شدم به مامانم زنگ زدم و رفتیم بیمارستان دیگه ار اینجاش استرس و ترس وجودمو گرفت 😨 به بیمارستان که رسیدیم از باباو مامانم و شوهرم خداحافظی کردم و باگریه وارد اتاق پذیرش شدم اونجا پرونده مو دیدن و معاینه شدم گفتن 4 سانت باز شدی کیسه آبتم سوراخ شده از اونجا رفتم بلوک زایمان بعد اتاق درد .دیدم چندتا خانم هم اونجان همه درد دارن ساعت 10 و 30 دقیقه ایی بود دستگاه ان اس تی رو بهم وصل کردن بازم معاینه و بازم گفتن 4 سانت اصلا درد نداشتم تا اینکه نزدیکای ساعت 11و 15 دقیقه اومدن کیسه آبمو زدن یهو یه آب دااااغ و زیادی ازم خارج شد اصلا درد نداشت بعد بهم سرم فشار زدن بازم معاینه شدم همون 4 سانت یواش یواش دردای خفیفی میومد و میرفت چند تا از اون خانوما هم فول شدن و بچشون به دنیا اومد هر نیم ساعت یه بار یه ماما میومد همه رو معاینه میکرد همه پیشرفت داشتن جز من که همون 4 و 5 سانت بودم 😕 دیگه دردام رفته رفته داشت زیاد میشد از ساعت 3 ظهر دردای شدیدم شروع شد عجیب بود درد زیاد و غیر قابل تحمل ولی میرفت و دوباره میومد خانومای زیادی بعد از من اومدن و قبل از من میرفتن همش گریه میکردم و خدا و ائمه رو صدا میکردم ساعت 5 دیگه دردام شدید شدید شده بودهمه بدنم فشااار میزد روبه بیرون و نفسم قطع میشد جیغ میزدم و التماسشون میکردم کمکم کنن میگفتن زیاد پیشرفت نداشتی از این موقع به بعد موقع دردام معاینه ام میکردن و یه ماما هم محکم شکممو رو به پایین فشار میداد نفسم قطع میشد بهم مهلت میدادن که نفس بگیرم چند باری هم اجازه دادن که دستشویی برم دیگه همشون کلافه بودن ولی خداییش مهربون بودن دکتر شیفت اون شب سادات بود اینکار ادامه داشت تا نزدیکای ساعت 6 و نیم غروب که فشارا طوری شده بود که حتی مهلت نفس گرفتنم نداشتم بهم گفتن سر بچه معلومه ولی دوباره برمیگرده تا ثابت نشه و برنگرده بالا نمیبریمت اتاق زایمان دیگه بریده بودم نفسم بالا نمیومد بهم گفتن برو تو دستشویی بشین و زور بزن تا نگفتیم بیرون نیا واای خدا اصلا نمیشد در و دیوار دستشویی رو چنگ میزدم اخرش دوباره برگشتم روی تختم همه خانومای اونجا که منتظر بودن دردشون بگیره برام ناراحت بودن و دعام میکردن بازم معاینه و گفتن همون وضعیته باید ثابت بشه گفتن حالت سجده بایست و کمرتو به چپ و راست بده و زوور بزن خیلی سخت بود داااد میزدم و گریه میکردم میگفتم خدا ساعت 10 و نیم اومدم الان نزدیکای ساعت 7 غروبه ولی ماماها از این حرکت سجده خیلی راضی بودن دوباره معاینه شدم گریه میکردم و میگفتم منو ببرین اتاق زایمان بازم گفتن نه همون حرکت رو ادامه بده مامانم و جاریم و زنداداشام و خواهر شوهرم همه پشت در بلوک زایمان صدامو شنیده بودن همشون برام گریه کرده بودن بازم معاینه شدم و اینبار گفتن بیا اتاق زایمان خیلی خوشحال شدم کمکم کردن که از تخت زایمان بالا برم همه بدنم میلرزید دبگه نا نداشتم 24 ساعت هیچی نخورده بودم دوتا ماما محکم شکممو فشار میدادن و با تماااام وجودم زور میزدم و جیغ میکشیدم میگفتن جیغ نکش فقط زور اما دست خودم نبود تا اینکه حس کردم برشم زدن ولی دردشو حس نکردم با یه فشار زیااد سر دخترم اومد بیرون بعد بدنشو کشیدن بیرون دخترم مثل یه ماهی لیز خورد و بیرون اومد تماااااام دردام تمام شد فقط گریه میکردم و خداروشکر میکردم دخترم نفس نمیکشید با پوار بینی شو باز کردن بعد یه چیز دراز شبیه شلنگ کوچیک رو وارد دهانش کردن که یهو گریه کرد آوردن گذاشتنش رو شکمم بوسش کردم و از خوشحالی فقط گریه میکردم اون لحظه برای همه منتظرا دعا کردم بعد شروع کردن به بخیه زدن که درد داشت ولی دیگه برام مهم نبود زایمان خیلی سختی داشتم وقتی رفتم توی بخش خانومایی رو که توی اتاق درد دیده بودم میومدن حالمو میپرسیدن دخترم بهار زندگیم در 41 هفت
خوم کرمانشانی فارسی نیه زاااااااانم....🥰
ففر جونم سلام بسلامتی شنیدم کتفش مشکل پیدا کرده اون روز صبح تامیکتو خوندم تا 12 صلوات فرستادم گفتم دیگه نی نیت دنیا اومده همش منتظرت بودم بیای از بهارت بگی
خداحافظ دوستان عزیزم*لبتون خندون، دلتون شاد ،جیبتون پرپول و خوابتون پر از آرامش
عزیزم قدم نورسیده مبارک....منم حسااااااس گریم گرفت
بارداری مثل یک جور جادوست. جادویی که همه چیز را تغییر می دهد. جادویی که تو را تغییر می دهد و دیگر اسمت را برای همیشه عوض می کند. بعد از این کسی هست که تو را مادر صدا خواهد کرد. مادر.❤️❤️❤️
چیکار کردن که کتف طفل معصوم شکست
بارداری مثل یک جور جادوست. جادویی که همه چیز را تغییر می دهد. جادویی که تو را تغییر می دهد و دیگر اسمت را برای همیشه عوض می کند. بعد از این کسی هست که تو را مادر صدا خواهد کرد. مادر.❤️❤️❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

معرفی عطر

mhasr | 17 ثانیه پیش

3 از 60

kingfisher | 29 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   moeinipoor  |  18 ساعت پیش
توسط   11aye  |  2 ساعت پیش
توسط   nazgol69mk  |  2 ساعت پیش