خونه قبلیمون هم از پانسیون همه خونه ها به هم وصل بود ی شب ی ساختمون صدای رابطه شنیدن
من شیفته خوشی های ساده ام ان ها اخرین پناه جان های محزون اند ☘️ ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم.بگذار بگویند غیرمنطقی یا غیراجتماعی هستیم؛ اما به این میارزد که خودمان باشیم ؛ چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستنها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته اند
من هرووقت داداشم داره شلوار عوض میکنه یدفعه سر میرسم😐 هیچ وقتم نمیدونم حکمتش چیه ...تو هر اتاقی ک م ...
خب با شورت دیگ لخت نیست ک 😂
من شیفته خوشی های ساده ام ان ها اخرین پناه جان های محزون اند ☘️ ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم.بگذار بگویند غیرمنطقی یا غیراجتماعی هستیم؛ اما به این میارزد که خودمان باشیم ؛ چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستنها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته اند
ن بابا خب باید میگفت دوغ بگیر ، یه حرکت هایی میزنه خسیسه بابا،مثلا یبارم نذری دادن بودن بهشون خورده بودن اضافه گذاشته بود یخچال بعد دوروز ماک رفتیم گرم کرد واس شام
دودی کہ از سیگار بالا میره همون اشڪایی کہ قرار بود پایین بیوفتہ:) ،وقتی خوابیدن میشہ بهترین لذت زندگیــت،شک نڪن به زندگی باختی! خیلی جاها زورم رسید ولی دلم نیومد.. دارم غرق میشم..! میان باتلاق افکار خاکستریم..:') جایی خوانده بودم که درد آدم را بزرگ میکند و روح را صیقل میدهدو تجربه را زیاد میکند. هیچ جا ننوشتهاند که درد با یک زن، با یک مادر چه میکند. مادران درد کشیده یا زود میمیرند، یا برای همیشه میروند، یا میمانند با چشمانی که رنگِ بیتفاوتی گرفته استو دستانی که زیر ناخنهایش جز چیزی نمیروید، و گیسوانی که رقص بر شانههای زنانه را به خاطر نمیآورند. مادرانی بی هیچ آرزویی، با دنیایی کوچک. دنیایی بسیار بسیار کوچک. هیچکس از مادرانی که به بهشت نمیروند چیزی ننوشته است
ی بارم بچه بودم مامانم منو گذاشت خونه عمم تازه ازدواج کرده بود هیچ وقت یادم نمیره عمه ام با طرز فکر اینکه بچم خیلی جلوم راحت برخورد کرد ولی همه صحنه هاشو یادمه .. خودش لباس خواب تنش بود شوهرشم بدون لباس اینور و اونور میرف 🤦🏻♀️