گفت فک کردی براچی تحملت میکنم تا بچها۷سالشون ش بعد بگم خدافس
قبلا با ی ج *د ه بهم خیانت کرده بود میگف ج*ندها بتو شرف دارن
بعدش گفتم ب جون بچم تموم شد من ۷سال از عمرمو پای تو بزارم بشورم بسابم بپزم که بعد ۷سال بگی خدافس تصمیمم جدی بود بد گف بریم محضر طلاق بگیریم انگار ب این اسونیاش مهریه نده ۷سال حضانت بده طلاق بگیریم
گفتم باشه بعدش داشتیم میرفتیم تو راه رفت خوراکی اینا خرید اوردتم خونه دیگه حرفشم نزد گف دیگ باهات کاری ندارم توام ازم توقع نداشته باش الان دوباره یادم افتاد دارم حرص میخورم😒