یک هفته س دیسکشو عمل کرده اتاق خواب بالاس اونجا خوابیده.بخدا همه ش میرم و میام غذاشو خودم میزارم دهنش هر دقیقه کوفت و زهمار میدادم میخورد مهمون داری و فامیلاش به کنار.
دوستاشو جمع میکنه تو اتاق تریاک میکشن .بخدا ۶ و ۷ ساعت میشینن نمیرن .یک عالمه هم ظرف کثیف میکنن.یا با کفش میان رو پله ها یا پا برهنه میرن و میان.بخدا دیگه خسته ام.
تو پله ها بودم دیدم صدای حرف زدنش با تلفن میاد آروم آروم حرف میزد سر این بهش مسیج دادم.بعد بابام عید دیدنی اومد بهش گفت موش ارزشش از دختر تو بیشتره منم منفجر شدم همه چی گفتم بهش