خیلی ناراحت و عصبانیم نمیدونم باید الان تو این شرایط چه واکنش از خودم نشون بدم .. ما تو یه مجتمع زندگی میکنیم که طبقه پایین مادر شوهرم و دختراش و طبقه دوم برادر شوهرم و زن بچش ماهم طبقه بالا زندگی میکنیم .. همیشه هم سعی کردم روابطم باهاشون براساس احترام باشه به کسی بدی نکردم تا حالا و باکسی بدجنسی نکردم همیشه هم اونا رو خونواده خودم دونستم .. یه بچه دوقلو هم دارم که هر روز میبرمشون پایین با عمو و عمه هاشون بازی کنن ..عاشق شوهرم و بچه هام هستم .. شوهرم امروز عمل داره دیروز با پای خودش رفت بستری بشه قرار بود امروز قبل عمل تماس بگیره برم پیشش تا بعد عمل بمونم .. الان یهو خواهر شوهرم زنگ زده که ما رفتیم اونجاییم تو هم بمون پیش بچه هات ... آخه برای چی به جای من تصمیم میگیرید که من کنار شوهرم نباشم به چه حقی نادیده گرفتین همتون رفتین حتی خبر ندادن تعارف نکردن که داریم میریم میخوای بیای بامون برا خودشون بریدن دوختن رفتن اونجا .. اگه خیلی به فکر بچه ها هستن خب خودشون دوساعت میگرفتنشون من میرفتم بیمارستان..از طرفی شوهر من انقدر معذب میشه و اگه نیاز داشته باشه کسی کمکش کنه به کسی نمیگه من اگه پیشش باشم راحت تره تا بقیه ... شما جای من چه حسی دارید و چکار میکنید
من عوض توناراحت سدم
پاشو برو
خاستن لطف کنن
شایدم خاستن خود شیرینی کنن
به هر حال شما قبلش برای اونا تصمیم گرفتی که بچه ها رو بدی نگه دارن،و حالا ناراحتی
بچه هاتو بذار پیش کسی ک بش اعتماد داری مادری خواهری . برو دنبالشون بگو شوهرم معذبه ترجیح میده من کنارش باشم
وا مگه باید اونا تو رو ببرن
بچه ها رو ببر بده مامانت نگه داره خودت برو بمون پیش شوهرت
خودت پاشو برو بچه هاتم بذار پیش مامانت یا خواهرت
بچه هاتو کی قرار بود نگه داره که بری بیمارستان؟؟؟
اگه امکانش هست بزارشون پیش مادرت و برو کنار همسرت باش
بچه هارو بزار پیش مامانت حتتتتمن برووو
من زنگ زدم مامانم اومد پیش بچه خودم رفتم بیمارستان
ناراحتی نداره. قطعا من بودم میذاشتم بجای محبتشون.
و البته وقتی اومدن خونه بچه ها رو میذاشتم پیششون و میرفتم بیمارستان
منم ناراحت شدم چون خیلی وابستگی دارم به شوهرم . نمیدونی خودت بری؟
بچه هارو میزارم پیش مامان خودم میرم پیش شوهرم
