خیلی خلاصه بگم پدر مادرم باعث شدن برا فرار از شرایط خونه با یه آدم لا**شی ازدواج کنم ک بعد از سه سال زندگی کارم به طلاق اونم با ماجراهایه غم انگیز رسید .
خودخاهی خونوادم باعثه چندبار خودکشیم ، افسردگیم ، بدبختیام ، بی آبرویی تویه محل کار ، هر روز دعوا وتحقیر و آسیب جسمی ، شنیدن تهمت هایه زشت جنسی ب من شد
حالا یه موقعیتی برا مهاجرت ب کشور دیگ ای برام پیش اومده
ولی این فکر که من برم ، پس کی از خونوادم مراقبت کنه ، داره دیوونم میکنه
چون ما هیچیکی رو تویه شهرمون نداریم
همین ۴ نفریم ( مامانم ، بابام ، خاهر کوچیکه و من )
من دوثانیه دیر از سره کار برسم خونه ، مامانم ممکنه کارش به بیمارستان بکشه دیگه چه برسه به اینکه بفهمن مهاجرت کردم
درسته که خونوادم از من متنفرن ، ولی به هرحال بر حسب عادتی ک هر روز داریم همدیگ رو میبینیم احساس نگرانی نسبت ب من دارن ( اونم به شکل بیمار گونه ای )
تو سن 25 سالگی ، به خاطر پدر مادر بدم ، بیماری قلبی ، زخم معده ، افسردگی شدید ، و خیلی از بیماری هارو گرفتم
حالا ب من بگین
شما جایه من بودین مهاجرت میکردین یا نه ؟ ( با توجه به اینک میدونین اگ مهاجرت کنین حتی ممکنه باعث مرگ خونوادتون بشین )