بچه ها من 7 ماهه ک ازدواج کردم، نزدیک 6 سال عقد بودم شوهرم اومد طبقه بالا پدرشوهرم اینارو درست کرد خدا فقط خودش میدونه چقد خرج مرد بدون اینکه خانوادش تو این شش سال یه هزاری کمکش کنن خونه رو هم نزدن بناممون ، فقط ادعا دارن، این چن ماهه اصلا جدا نکردیم همش میبایسی بریم پایین واسه غذا و.. منم همش باید کار کنمم، آسایش ندارم، الان مثن صبح تا ساعت 11 نرم پایین پدرشوهرم ب شوهرم میگه زنت دنبال جدایی میگرده، شوهرمم خیلییی بهشون احترام میذاره این چندسال هر چی قرض بالاش داشت اونارو داد، من شوهرم کارش راه دوره ماه یه بار میبینمش، پدرشوهرم پیشش کار میکنه، شوهرم یه دو روز ک میاد سریع زنگش میزنه برگرد ک من بیام خودش یه هفته یه هفته میمونه، شوهرممم مث نوکر رفتار میکنه واسشون،خستم کردن، من ساده بدبخت بی زبونم، هر روزم پدرشوهرم در میاد میگه دنبال جدایی نگردی
خيلي سخته خداكمكت كنه
یه روز گفتم ب مادرشوهرم ک هر وقت شوهرم میاد سریع زنگش میزنن در اومد گف پسرم وظیفشه هر چی ما بگیم انجام بده
چ ربطی ب جدایی داره،ای بابااااااااا
فقط مقاومت کن و کم نیار،زندگیتو بگیر دستت
مگه اسارت رفتی تا کی میخای هیچی نگی با شوهرت صحبت کن
عزیزم اول تا میتونی با زبون و محبت کاری کن ک همسرت متقاعد بشه ولی اگر دیدی نمیشه یکم قاطع تر ازش بخواه که مستقل شید حداقل اگه از اون محل نقل مکان هم نمیکنید باید یک سری استقلال داشته باشید از خودتون لزومی نداره از صب تا شب برید خونشون، همین اول کار این مشکلو حل کن وگرنه هرچی بگذره سختتر میشه ها
شوهرت ضعیفه در برابر خونواده ش و تقصیر پدرش نیست تقصیر خودشه . البته اینجور خونواده ها از بچگی جوری تربیت می کنن که پسر فک کنه باید برا پدر مادرش هر کاری بکنه وگرنه به عذاب الهی دچار میشه اگه شوهرت قبول می کنه برید مشاوره. و از خودت شروع کن پایین نرو. بگو سرم درد می کرد خوابیدم یا حموم بودم یا داشتم خونه جمع و جور می کردم با اینطور آدمها نباید رک بود باید پیچوند. از ۷ روز هفته شروع کن اول یه وعده بهونه بیار نرو بعد یه مدت بکن دو وعده و کم کم جدا کن. از شوهرتم توقع مالی داشته باش بگو اینو می خوام اونو می خوام ولی حسابی از لحاظ زناشویی بهش برس اینطوری بیشتر کار می کنه. تازه اول کارته اما اگه یه کم تحمل کنی و تغییرات بدی بعد هفت سال خودت حسابی راضی هستی وگرنه تا آخرش همینه
