خواهرم ازشهرستان اومده امروز پسرش ک یک سال بزرگترازبچمه مرتب ب پسرم میزد بچم خل شده بود خودشم ب خودش میزد اعصابش بهم ریخته یود خدایا تا دوروز دیگه دیونه میشم هیچیشم نمیتونم بگم خودمم مشغول اشپزی وکارهای خونم نمیتونم پیشش باشم خواهرمم هیچی ب پسرش نمیگه خوابم نمیبره ازغصش