بچه ها زنداداشم اخرین فرزند خانوادس و بقیه خواهر برادراش ازدواج کردن از نظر وضع مالی هم کاملا اوکی هستن اما نه تنها جهزیه به دختر ندادن با مادرم رفتیم برا صحبت کردن قرار عروسی البته قراره تو محضر عقد کنن شبش هم خواهر برادری شام بخوریم برن سر زندگی
حتی تا پسر وسایل رفاه دخترو در حد شأن دختر فراهم نکرده دختر قانونا میتونه نیاد خونه ی داماد
جهیزیه یه لطف
شماهم که عروسی نگرفتین فقط شااام
صبح امروز کسی گفت به من. تو چقدر تنهایی،گفتمتش در پاسخ تو چقدر حساسی،تن من گر تنهاست دلمن با دلهاست دوستانی دارم ببهتراز برگ درخت یاد شان در دل من قلبشان منزل من صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق. عشق از این بیشتر؟ که تو لبخند بزنی و من برای چال گونه ات بمیرمتو چشمات می خوام غرق شم روز و شب هواتو تنفس کنم زنده شم به حدی اسیرم کنی تو چشات با تو از زمین و زمان کنده شم نباشی بپوسم تو حجم خودم تو تنهاییام بی تو نابود شم حصاری بکش از خودت دور من می خوام به تو یک عمر محدود شم