بچه ها شاید خیلیاتون منو بشناسین از قدیم اما من هیچوقت حقیقت سن و زندگیمو نگفتم چون اینجا بیشتر از کمک کردن سرکوفت به ادم میزنن اما الان چند وقته خیلییییی ناراحتم و دارم افسردگیه شدید میگیرم .من وضعیت خونه بابام خیلی بد بود تو مجردی همش دعوا و کتک کاری داشتن پدر و مادرم و یه برادر بزرگ هم دارم که نمیت نمیتونستم بدون اجازشون اب بخورم نه حق داشتم با دوستام باشم نه کاری کنم هیچییی
حالا گذشته دیگه برنمیگرده عزیزم.کمکش کن تر کن اینده تو بهتر بساز
به قول کافکا : بغلم کن ، بغلم کن که حرف زدن کافی نیست .... پناه میبرم به رویا ....از شر تمام واقعیت های تلخ ...نمیدانم رسیدن چیست،اما بی گمان مقصدی هست که همه وجودم به سمت آن جاری است...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
شما مقصر نیستی خدا لعنت کنه هرچی پدر مادر بی مسئولیت ۹۹ درصد خوشبختی ادم با خانواده خو ...
بیشتر مادر و پدرا بدون فکر فقط بچه میارن
فکر نمیکنن دارن یه بچه رو بدبخت میکنن😪
سلام...امروز 1404/04/04 ساعت ۸:۴۵ همه چی نابود شده خودم کردم ۱سال به خودم محلت میدم خودمو بسازم تو این ۱ سال دوتا هدف دارم هدف اول کاهش وزنه هدف دوم کنکور ....حالا اگه برگشتم اولین سوال از خودم میپرسم که دیدی تونستی دیدی شد؟پس امروز رو بزاریم تاریخ تولد یه کاربر جدید که قراره همه چی رو از ۰ به صد خودش برسونه ...!
در یک شب از شب های زیبا خدا تورا در دستانمان قراررداد و مارو لایق تو دانست از ان پس تو به زندگیمان رنگ ومعناو مفهوم دادی...پسرمون دارا عشق زندگیه مامانو باباش یه مردادیه جذاب
الان دوماهیی میشه پدرم فوت کرده و بچم دوسال و نیمشه و من خیلییس دچار تحلیل شخصیتی شدم حس میکنم اصلا ...
وایی تو روخدا نگو عزیزم عیب نداره ببین تو سنی نداری بین بد و بدتر تو گزینه بد که ازدواج هس رو انتخاب کردی خانه پدرت بدترازین بود حالا تو بزار یکم بچه ات بزرگ شه برو کلاسهای هنری که دوستش داری مثل آرایشگری و خیاطی و هزار تا رشته هس یا برو باشگاه های ورزشی برو تا روحیه ات رو بالاببره،اعتمادبه نفست بیاد بالا،
شوهرت خوبه که خداروشکر حداقل تو متاهلی سختی زیاد نکشی
شوهرم خوبه ولی یه مدت خونه مادرشوهرم زندگی کردیم اوایل ازدواجم نمیدونی اونجا چی سختی هایی که نکشیدم چقد شوهرم پر کردن اخر سر هم وسایلم جمع کردم اومدم پیش شوهرم تنهایی