واااااا چه فکرایی میکنی شما... فکرکنم چون بارداری هورمونات بهم ریخته حساس شدی... وگرنه بچه بچس،،، هیچ فرقی نداره همونطور که اولی رو دوس داری دومی رو هم دوست خواهی داشت... همونطور که باید بچه اولتو دوس داشته باشی وگرنه بهش خیانت کردی، همونطورم باید بچه دومتو دوس داشته باشی وگرنه بهش خیانت کردی... خودت دعوتش کردی نباید نادیده اش بگیری... سعی کن مساوات رو بین بچه هات رعایت کنی...هردو یک شخصیت مستقلن... بعدشم مطمئن باش بعد زایمان که حالت بیا سرجاش این فکرا و نگرانی هاتم ازبین میره
منم دقیقا همینطوری بودم
ولی وقتی دومی اومد و پسر اولیم تا دو سه سال تبدیل شد به یک گودزیلای زخمی و من از ترسش حتی جرات بوس کردن دومی رو نداشتم نظرم عوض شد
نه بابا . قدیما شیر تو شیر ۱۰/۱۲تا بچه میزاشتن خیانت اندر خیانته
اولا اختلاف چهارسال فوق العاده ست.
دوما میگن راهش اینه محبت زیاد به بچه ی اول توجه ی زیاد به بچه ی دوم )لااقل تا یک سالگی بچه ی دوم.
توجه زیادی به یه بچه هم لوسش میکنه هم ضعیف بار میاد ، ولی وقتی دو تا باشن کنار هم تو همه چی شریکن و اتفاقا شرایط متعادل تر و سالم تره، الانم کارت اشتباس دخترت رو زیادی لوس میکنی بیشار ضربه میخوره، وقتی داداشش بدنیا بیاد و ببینه تو به یکی غیر از خودش رسیدگی میکنی حسادت بیشتری میکنه پس سعی کن عذاب وجدان نگیری و تو هر چیزی حد و حدود بذار،
دوستان میتونید راهنماییم کنید برا بارداری سریع ممنون میشم بچه اولمو زود باردار شدم ولی احساس میکنم برام سخت شده بارداری چون جنسیت برام مهمه
تازه وقتی پسرت بزرگ تر بشه همبازی هم بشن میبینی چقدر با هم خوبن کیف میکنی که دخترت دیگه تنها نیست
اوف به خدا اینقدر شیرین میشه و خواستنی که حد نداره
دومی من هفت سالشه اصلا نگاش می کنم دوست دارم قورتش بدم به جایی که بوسش کنم
البته جلوی بزرگه رعایت می کنم
ولی به خدا هر دو شون رو اندازه دنیا می خوام
می دونی دومی ها با سر و زبون ترند واسه همین اینقدر شیرین میشن
به نظرم از همین الان شروع کن
ببین من خودم اینجوری کردم همش بهش میگفتم تو رو بیشتر از نی نی دوست دارم
بعد تو همه چی مشارکتش دادم
طوری وانمود کردم که مثلا تو اسم بچه رو انتخاب کردی
لباس و وسایل بچه رو با نظرش انتخاب میکردم و میذاشتم باهاشون بازی کنه و حتی لباسارو تنش کنه البته فقط دستش رو میکرد توش یا کلاه رو میذاشت رو سرش
از تولد خودش براش قصه و خاطره میگفتم
کلی هم اسباب بازی خریدم تو بیمارستان گفتم داداش برات آوردهو...
با اینحال بعد تولد دومی پسر اولم دندون قروچه گرفت حدود دوماه
من خیلی سعی کردم هواشو داشته باشم هر فرصتی پیش میومد بغلش میکردم
حتی وقتی بخیه داشتم میخوابید کنارم رو تخت بعد خوابش میبرد بلندش میکردم میبردم جای خودش
خیلی سخت به من گذشت ولی خوب شکر خدا الان که پسر کوچیکم ۲سالشه خیلی دوستش داره
