2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من توی یه خانواده ۱۰ نفره به دنیا اومدم خودم فرزند پنجم خانواده بودم یک خواهر و سه برادر بزرگ‌تر از خودم و سه تا خواهر کوچیکتر از خودم دارم وضع مالیمون هم متوسط رو به پایین بود


مامان بابام عادت داشتن هر سال پاییز بعد از درو برنج برن مشهد پابوس امام رضا بابام ارادت خاصی به امام رضا داشت وقتیکه من نزدیک دو سالم بود بابا مامانم تصمیم گرفتن بازم برن مشهد و منو بذارن پیش خاله ام که بچه دار نمیشد داستان زندگی من از اینجا عوض شد

حالا یه کم از سرنوشت خاله ام بگم که از مامانم بزرگ‌تر بود زن خوب و مهربونی بود وضع مالی شوهرشان خوب بود ولی بچه دار نشده بودن و شوهرشم به پیشنهاد دوستاش چندبار زن صیغه کرد و بعدشم حتی با یه بیوه ای که دوتا بچه داشت ازدواج کرد ولی از اونام بچه دار نشد درواقع مشکل از خودش بود

خلاصه من رفتم خونه خاله ام و مامان بابام رفتن مشهد اونموقع ها هم سفر مشهد طولانی بود دیگه وقتی از مشهد اومدن مادربزرگم به مامانم اصرار کرد که این بچه رو بده به خواهرت تا زندگیش نجات پیدا کنه مامانم اول رضایت نمیداد اما به گفته خودش وقتی خواست بغلم کنه من از بغل خاله ام بیرون نیومدم خلاصه رضایت دادن من برم خونه خاله ام اما شناسنامه ام به نام مامان بابام بود

توی هفت سالگی بود که بعد از مدرسه رفتن و از روی شناسنامه ام فهمیدم مامان بابای واقعیم همون کسایی هستن که تا الان بهشون خاله و شوهر خاله میگفتم خواهر برادرامو دوس داشتم اما زیاد به مامان بابام مخصوصا مامانم حسی نداشتم طوریکه بعد از فهمیدن واقعیت هم خاله صداش می‌کردند

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792