خلاصه من رفتم خونه خاله ام و مامان بابام رفتن مشهد اونموقع ها هم سفر مشهد طولانی بود دیگه وقتی از مشهد اومدن مادربزرگم به مامانم اصرار کرد که این بچه رو بده به خواهرت تا زندگیش نجات پیدا کنه مامانم اول رضایت نمیداد اما به گفته خودش وقتی خواست بغلم کنه من از بغل خاله ام بیرون نیومدم خلاصه رضایت دادن من برم خونه خاله ام اما شناسنامه ام به نام مامان بابام بود