منم برای همسرم هرکاری که باید و درتوانم بود کردم، حتی وقتایی که مریض میشد تا صبح بالای سرش بیدار میموندم که تبش پایین بیاد، پا روی خواسته های خودم گذاشتم تا آرامشش از بین نره، حتی ماشین نخواستم تا فکرش درگیر تباشه، تو اوج خستگیام ماساژش میدادم و همیشه ارامش بهش میدادم و اصلا اهل گیر دادن و غر نبودم ،همیشه جز محبت و مهربونی چیزی ازم ندید اما چی نصیب من شد؟؟؟فکر کن ی شب وسط حرفا و خنده هات، بپرسی چرا تو خودتی و درد دل کن و اون بگه بیا جدا شیم.....الان خونه بابامم ،هنوز باورم نشده، مگه جز خوبی چکار کردم ،چرا دلمو شکوند...فقط نفس میکشم ، خدا میدونه که چقدر دلم شکسته.....
عزیز دلم ، دقیقا منی ، نمیدونم ،واقعا نمیدونم چی بگم ، چشام میسوزه ، گلوم میسوزه ،سرم درده ، اشکم میاد ،اونقدر حالم بده که واقعا نمیدونم چه کنم ، کاش بخوابم فردا پاشم ببینم دیگه برام مهم نیست،ببینم شدم مث خودط ،ببینم شدم یه آدم آهنی که دل نداره کا عاشق نیست
من انقدر زجه زدم که چشمام بیناییش کمتر شده بنظرم ، سخته بخاطر پدر مادرم تظاهر کنم چیزی نیست و من حالم خوبه،میرم دستشویی زار زار گریه میکنم،میرم حمام زیر دوش گریه میکنم،نه هم صحبتی دارم نه هیچ دوستی،فقط تو خودم ریختم ،انقدر غمم زیاده که دست چپم مدام درد داره و احساس میکنم قلبم بشدت درگیره.....دعا میکنم این روزای سخت رو تجربه کنه ،تا بدونه چه بسرم اورده و چه آتیشی ب جونم انداخته.
گریه نکن شما، حداقلش تو خونه خودتی،من چی؟حتی لباس خوابام و لباسای شخصیمو ریخت تو چندتا پلاستیک زباله گذاشت دم سطل آشغال.....خودمم که انداخت بیرون، خداروشکر کن تو خونه ات هستی جونم.
بگم انجام میدی برو دندوناتو اگه خرابه درست کن باشگاه برو کلاس خیاطی یا ارایشگری برو ب پوستت برس مژا بکا ناخن بکار اگه دماغ مشکل داره یا خوشت نمیاد عملش کن لباس راحتی ست بخر لباس زیر قشنگ بخر ببین اینا حرفای خودم ب خودمم هستا چون الان میفهمم باید اینکارو میکردم
برای من خوش خیال یک دفعه بود ،اون خیلی وقته تو فکرش بوده، چون کس دیگه رو دوست داره،من یه زن ساده ام که فکر میکنه همه ی ادمای دنیا خوبن، همیشه به همه کمک کردم به نیازمندها و ....اما نمیدونم این چه بلایی بود که سرم اومد. خداخودش دید.....انشالله همه خوشبخت باشن و کسی حال من رو تجربه نکنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
