رفتم تا سرکوچمون ک دورم نیست بهمون فیلم بریزم
بعد دخترمم خیلییی شیطونه بدو بدو زیاد میکنه
و خونه مامانمم جای خونه خودمونه
بعد یک صندل دم دستی داره برا تا مغازه ای میخوام برم براش خوراکی بگیرم یا خونه مامانم میرم پاش میکنم چون راحته نخواد کتونه پاش کنم
دخترمم خیلی این صندلاشو روست داره
بعد من منتظر بودم فیلمو بریزه ی مرده با موتور داغون اومد دوتا بچه هم داشت دخترش میخورد ۹ ۱۰ سالش باشه
بعد لباساشونم یجوری بود انگار بنز دارن
بعد من فلشو گرفتم بیام دخترش یک خنده بلند مسخره امیز کرد گف کفشاشو نگا
بعد من هیچی نگفتم مرده با موز خند گفت وقتشه کفشاشو عوض کنین
منم ناراحت شدم عصبی شدم از قبلم دلم از کسی پر بود
بعد منم گفتم موتورت به تیپت نمیاد من ک ماشین دم در پارکه
بعد انگشت زدم رو دماغش گفتم حواست باشه دماغتو بکشی بالا کاریت ندارم چون از تیپت مشخصه دیه بگیری😹😹😹👀
بعد مرده هم شروع کرد چرت پرت گفتن منم محل ندادم رفتم
الان فک میکنم میگم انقد عصبی بودم ک اصلا دست خودم نبود نمیتونستم خودمو کنترل کنم واقعا ناراحت شدم ینی چی اخه هرچی ندید پدید تر چسی بیشتر