چند روز پیش بچه خواهرم مریض شد مجبور شدم چند روز برم شهرستان با شوهرم کمکش کنیم اخه خودشم مریضه و تنها
کلیدو دادم دختر همسایمون( میشناسمش یا بهتر بگم فکر میکردم میشناسمش ) تا بیاد به گلدونام اب بده خشک نشن...متاسفانه وقتی برگشتم یه صداهایی از داخل شنیدم یه نگاهی انداختم دیدم با یه اقایی نشستن تو خونمون دارن چایی نوش جان میکنن!!! منم نرفتم داخل تا منو نبینه ولی حس کنم فهمید شاید صدای در شنیده رفتم خونه مادرم بعد برگشتم دم خونشون گفتم مرسی کلیدمو بده کلیدو اورد گفت این چه حرفیه هر وقت کار داشتی بگو...
به نظرتون به روش بیارم؟البته خودم ترجیح میدم دیگه باهاش رو در رو نشم