خیلی بهت بگم چ کارایی میکنه
دختر داداشش گریه میکرد عمو مارو ببر پارک سرش داد میزد
وقتی خونش شلوغه داداشش اومدع ملا ی مسجد و خبر کرده پشت در دسشویی دو ساعت وایساده بود دسمال دستش ک ملا بیاد بیرون مسخره میخاد خودشو نشون بده که ماه رمضون رفت مسجد از سرکار اومد ی نون نگرفت هیچی نمیگرفت ابجیم مریض بود ی دکتر نبرد اونوقت روزی صد تومن ب مسجد افطاری و نون میبرد