اولش بخاطر ابجیم ساکت بودم دیدم خیلیب ابجیم بس احترامی میکنه جاریشم نشسته با شوهرش ابجیمم انقد ناراحت بود بخدا منم هرچی تونستم جواب دادم
بناست کثافط تا چند سال پیش از صاحبکارش دزدی کرد بردنش کلانتری بابام زمانت کرد الان فک میکنه میره مسجد ادم شده کل طائفه ی ما ازش بدشون میاد با همه دعوا کرده میخاد خودشو بالا بگیره
همش نون خرما شیر میبرع مسجد خب کثافط ب خونت بخر چراغی ک ب خونه رواست ب مسجد حرومه
ی روز مادرم رفت سر ظهر خونه ابجیم پسر ابجیم دو سالشه ی نون خشک بربری داشت میخورد مادرم میگه گریه میکرد تو دهنش هی فرو میرفت گفت با چکش میزدی خورد نمیشد
ماه رمضون ابجیم خونه گشنع بود مادرم نون میگرفت میبرد پا دردم هست