توی مجلس عزا نشسته بودیم، یکی از اقواممون تازه النگو خریده بود، فکر کنم حدود ۷ یا ۸ تا النگو توی دست سمت چپش بود...😐
توی گرمای تابستون نشسته بودیم و همه خودشون رو باد میزدن، یا بعضیا گریه میکردن.
این خانومه هم دست چپش رو میاورد بالا و خودش رو باد میزد و صدا به هم خوردن النگوهاش موقع باد زدنِ خودش مییومد،مثلا میخاست بگه النگو خریدم🙄😬
دماغش رو یه جوری بالا گرفته بود، انگاری فکر میکرد ملکه انگلیسه😑😂 
همه اینو نگاه میکردن🥴