سلام من با یکی ۳سال بودم به قصد ازدواج ولی اون یه بهانه هایی اورد چن ماه قبل رابطه رو کات کردم تا اینکه من اومدم به خوندن چله دوباره این پیداش شد واسه خاطر چله گرفتنم به فال نیک گرفتم جوابشو دادم گفت که تا اسفند تکلیفو روشن میکنه ولی اسفند شد بازم همون بهانه قبلی اورد منم بعدش پیام دادم دیدم گوشیش خاموش کرده تا اینکه امروز رفتم واتس اپ هر چی فهش بود دادم بهش و از واتس اومدم بیرون دوباره افسردم کرده دیگه تو کار خدا موندم نمیدونم چکار کردم این همه منو عذاب میده
اره شانسه. بعدم یه راهشم اینه که هر کار خواست انجام ندی براش از نظر رابطه و این حرفا
والا ما چون شهر های متفاوت بودیم، شاید هر دو ماه یکبار همو میدیدیم، در حد یه ناهار خوردن با هم تو رستوران، و حرف زدن، من درسته مانتوییم ولی عقاید خودمو دارم و حتی دستش به دستام نخورد تو این ۵ سال
چی بگم والا عجیب غریبن این مردا. الان ازدواجم سخت شده خونه پنجاه متری زیر یک میلیارد نیست سخته شرایط
میخواست میشد ولی نخواست به خودش سختی بده و به مادرش بگه خونه ۴۰۰ متری کلنگی پدرشو بفروشن، سهم ارث اینو بدن 😏 هیچکدوم از خواهراش هم نمیتونن به مادرشون بگن خونه رو بفروشیم یا بدیم بسازن سهممونو برداریم.