یه خاطره دست شکستن توسن دوسالگی داشتم طبیعتا بابد یادم بیاد😂
علاقه زیادی به نشستن روی اوپن داشتم مامانمم با اصرار من منو گذاشت رو اوپن بعد افتادم زمین خدا رحمم کرد که سرم نشکست ولی دستم آسیب دید وشکست
بعد اون لحظه که منو میبردن اتاق عمل رو تخت جیغ میزدم وخودمو میخواستم پرت کنم پایین و نزدیک بود از اونجام بیوفتم پایین ،بعد بابام آدامس موزی بهم داد ساکت شدم😂😂😂
یه خاطره محو هم از مشهد داشتم تو اتوبوس خیلی خیلی محو بود فقط یادمه خاله بابام رو اون بالشت بادی ها خوابیده بود😂