2777
2789

بعد از سال ها که پدر و مادرم عاشق هم بودن و بهم رسیدن😍

من به دنیا اومدم🥰.. تولدم امروزه ولی به خاطر اینکه نیمه اول بشم درستش کردن و ۲۰ مرداد هست💜

پدر مادرم شاغلن(نپرسید چیکار.قطعا شناسایی میشم چون بعضی هارو اینجا شناختم)

تا قبل از راهنمایی که همه تولدام سرجاش بود و مادر بزرگ هام برام میگرفتن🤩

از وقتی که مثلا بزرگ شدم و دیگه نمیشد که پیش اونا باشم

حس تنهایی☹ داشتم با اینکه کاملاً از لحاظ مالی تامین بودم اما اون حس مادر دختری رو هیچ وقت نداشتم😢

با بابام بیشتر راحت بودم حتی بعضی وقتا خودم میرفتم محل کارش یا باهم بیرون میرفتیم😘

از اول راهنمایی تقریبا دوست های مجازی داشتم و بیشترشون هم واقعی شدن برام... و موندن برام ❤

اولین بار که رل زدم وقتی بابام فهمید بهم گفت دوست داشتن یه حس مقدسه سعی کن برا هر کسی خرجش نکنی🤞

اون موقع کلاس نهم(سوم راهنمایی) بودم برام تاثیر گذار بود و دیگه عاشق نشدم🤪

هر چند از لحاظ عاطفی دچار مشکل بودم اما خیلی هم مغرور بودم و خودمو نباختم😏

یازدهم بودم که داستان آشنایی با شوهرم شروع شد.....

مبارک،

وارﺩ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﻧﺴﺨﻪ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﻫﻨﺪ👀.ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ‌ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ:ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ:😏ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ.ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ. ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧ‌ﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ🤗…ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ.ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎنش ﯾﺦ ﺯﺩ🙃…ﭼﻪ ﺣﻘﯿﺮ ﻭ ﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﻛﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻐـ🚶🏻‍♀️ـﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ!ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧﺞ، ﺷﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑﺎﺯ ﻫـﻤﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﻌﺒﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ.😉 جایگاه شاه و گدا، دارا و ندار قبر اسـت…👩‍🦯تقواست کـه سرنوشت ساز اسـت💌 برای رسیدن بـه “کبریا” باید نه کبر داشت نه ریا💔💔

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ادامع

و من بعد برات بهترینا رقم بخورع 

وقتی با من حرف میزنی رفتار ارزونتو بزار توی جیبت:)                                              هیتلرم خوبه ها، اما من عاشق با پنیه سربریدنای چرچیلم                                                                                                                           https://t.me/Hich_zh

بعد از اینکه کلی دعوا و بحث شد بین خانواده 

آخرش به مسافرت ختم شد و ما خانوادگی به کیش رفتیم

اونجا تو یه هتل بودیم

که یه روز عصر که با مامانم بحثم شد طبق معمول از اونجا بیرون زدم و نزدیکای ساحل گم شدم

اونجا دیدم یه پسر داشت با گوشی حرف میزد و خیلی هم عصبانی بود در اخر هم گوشیشو پرت داد

من خیلی ترسیدم که اونجو بودم و شروع کردم به گریه کردن که صدامو شنید و منو دید خیلی مهربون باهام رفتار کرد و من باش گفتم گم شدم

گفت فقط اسم هتل رو بگو تا ببرمت

گفتم و رفتیم تا  رسیدیم هیچی نگفت

بعد از دو سه روز که میخواستیم برگردیم اومده بود باهامون و من اینو روزی فهمیدم که میخواستم برم مدرسه و اون سر راهم میومد

گفت عاشقت شدم و من مغرورانه جواب میدادم که نه نمیخوامت ...

بعد از دو هفته بهم گفت که به خاطر تو خونه گرفتم اینجا

تو این روزا اونقد خوشم از قیافش اومده بود که دیگه حرفی واسه گفتن نداشتم و یهویی گفتم خونه رو به نامم بزن

فرداش به نامم زد.. و گفت اون هتلی که اقامت داشتید هم ماله منه اگه بخوای به نامت میزنم

و من درخواست دوستیشو قبول کردم 

اولین تولد که قرار بود عشقم برام بگیره و خیلی خوشحال بودم به خاطرش به طور خیلی عجیبی شد بدترین روز زندگیم

اولین رلم رفته بود بهش گفته بود که با منه و شوهر منم زده بودش در حد مرگ

دو روزقبل تولدم و هیچی به من نگفت

روز تولدم برف خیلی زیادی میومد که بهم گفت بیا بیرون تا ببرمت 

وقتی اومدم سوار بشم پلیس اومد و اونو برد

گفت یکیو کشته.. اما نمرده بود

و من در همون حال مونده بودم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز